نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت

نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق در این جان شکیبا زد و رفت

خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت

رفت و از گریه ی طوفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت

بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت

سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت

#هوشنگ_ابتهاج #کوچه_یکم #عشق
#koche_yekom #eshgh
دیدگاه ها (۲)

پیچیده عطر زلفت در کوچه خیالمهر شب همین حوالی رد می‌شود گذار...

انگشت به لب مانده‌ام از قاعده عشقما یار ندیده تب معشوق کشیدی...

رنگ ها را تو به جهان بخشیده‌ای! 🧿اگر تو نبودی،بی گمان سیاه و...

چتری که تو وا کرده ای از لحظه ی دیدارتقدیر مرا بسته به باران...

<><><>>><>>>>><<><>>﷼ قسمت شانزدهم ]]]]16پیمایش و پیدایش نظا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط