P1
وقتی ساعت ۳شب مست میاد خونه..........
ویو ا.ت
خب من ا.تم و ۲۰ سالمه و ۱ساله با کوک ازدواج
کردم و امشب تولدمه میخوام خونه رو مرتب
کنم و تا ببینم کوک بهم چی کادو میده
ا.ت:کوک ...... کوک پاشو ببینم دیگه لنگ ظهره
کوک:اوهم (خواب آلود)چیه؟
ا.ت:اوففف پاشو دیگه ساعت ۱۲ ظهره
کوک:باشه ......
ا.ت:آفرین پسرم
کوک:من ددیتم
ا.ت:نه خیرم پسر خودمی به کسی هم نمیدمت
کوک:عزیزم الان یا شب
ا.ت:حالا اینا رو ول کن میگم ددی امشب چه
شبیه بنظرت؟
کوک:شب به فا*ک دادن تو دیگه بیب!
ا.ت:کوک نه واقعا بگو....
کوک:خب نمیدونم چه شبیه اها...اها حتما
شب سالگرد ازدواجمونه ها ارع ...؟!
ا.ت:نه(ناراحت)
کوک:اها مربوط به توعه روز جهانی زن؟!
ا.ت:نه نیاز نیست فکر کنی نمیخاد داشتم
شوخی میکردم!(ناراحت)
کوک:اوف عرق کردم برم اماده شم برم با
دوستام قرار دارم......
ا.ت:اوک(بغض)
(نیم ساعت بعد.......)
کوک:عزیزم من دارم میرم چیزی لازم نداری؟!
ا.ت:نه نمیخوام :(
کوک:اوکی پس خدافظ
ا.ت:به سلامت(اروم)
ویو ا.ت
کوک رفت و من بازم تنهاموندم نمیدونم داشت
نقش بازی میکرد یا واقعا روز تولدم رو یادش
رفته واقعان حالم خراب شد
پاشدم خونه رو اول یه دستی کشیدم و مرتب
کردم و حالا نوبت آشپزی بود چند نوع غذا
درست کردم و چیدم روی میز بزرگمون که
از این سر پذیرایی تا اون سر پذیرایی بود
تمام میز پر شده بود از غذا و.........
الان ساعت ۱شب بود نمیدونم چرا هنوز
نیومده بود ای خدااااااااااا الان سرمو میکوبم
به دیواررررررر ..................
(ساعت ۲ نصفه شب)
دیگه غذا ها یخ کرده بودن ولی بازم منتظر
موندم تا بیاد ولی.........
....................___.....................
الان ساعت ۳نصفه شبه دیگه واقعا فهمیدم
که یادش رفته اصلا زن داره اوفففف
پاشدم رفتم سمت میز هم زمان صدای
چرخیدن کیلید توی در رو شنیدم ولی رفتم
سمت میز تا جمش کنم ...
کوک:اوووه سلام بیبی!(مست)
ا.ت:علیک(بی احساس)
کوک:داری چیکار میکنی عزیزم(مست)
ا.ت:دارم خونه رو جمع میکنم (سرد)
کوک:چته چرا سردی(متعجب)
ا.ت:چون فهمیدم تو خیلی بی دقدقه ایی کوک
کوک:هان؟!
ا.ت:میدونی چند بار بهت زنگ زدم اره؟(داد)
کوک:نه عزیزم تو زنگ نزدی اصلا(ترسیده)
ا.ت:اون گوشی بیصاحابتو چک کن تا بفهمی
زنگ زدم یا نزدم چک کن(عصبی و داد)
کوک:۱۲۱ تماس بی پاسخ از my love
ا.ت:که زنگ نزدم ارههههه(داد)
کوک:سر من داد نزنا من صدام از تو کلفت
تره نزار عصبی شم بگو چته(عربده)
ا.ت:امشب بهترین شب زندگیم بود اره بود
که از کفم کردیش بیرون عوضیی(داد)
کوک:امشب چه شبی بود هاااااا(داد)
ا.ت:تولدم(بغض)
کوک:چ.......چی؟
ا.ت:کجا بودی؟
کوک:رفتم بار با دوستام
ا.ت:اوکی پس بار و دوستات از من مهم تره اره
کوک:م....من نمیدونستم ک.........
ا.ت:چی چیو نمیدونستی تولدمو ول کن .......
ویو ا.ت
خب من ا.تم و ۲۰ سالمه و ۱ساله با کوک ازدواج
کردم و امشب تولدمه میخوام خونه رو مرتب
کنم و تا ببینم کوک بهم چی کادو میده
ا.ت:کوک ...... کوک پاشو ببینم دیگه لنگ ظهره
کوک:اوهم (خواب آلود)چیه؟
ا.ت:اوففف پاشو دیگه ساعت ۱۲ ظهره
کوک:باشه ......
ا.ت:آفرین پسرم
کوک:من ددیتم
ا.ت:نه خیرم پسر خودمی به کسی هم نمیدمت
کوک:عزیزم الان یا شب
ا.ت:حالا اینا رو ول کن میگم ددی امشب چه
شبیه بنظرت؟
کوک:شب به فا*ک دادن تو دیگه بیب!
ا.ت:کوک نه واقعا بگو....
کوک:خب نمیدونم چه شبیه اها...اها حتما
شب سالگرد ازدواجمونه ها ارع ...؟!
ا.ت:نه(ناراحت)
کوک:اها مربوط به توعه روز جهانی زن؟!
ا.ت:نه نیاز نیست فکر کنی نمیخاد داشتم
شوخی میکردم!(ناراحت)
کوک:اوف عرق کردم برم اماده شم برم با
دوستام قرار دارم......
ا.ت:اوک(بغض)
(نیم ساعت بعد.......)
کوک:عزیزم من دارم میرم چیزی لازم نداری؟!
ا.ت:نه نمیخوام :(
کوک:اوکی پس خدافظ
ا.ت:به سلامت(اروم)
ویو ا.ت
کوک رفت و من بازم تنهاموندم نمیدونم داشت
نقش بازی میکرد یا واقعا روز تولدم رو یادش
رفته واقعان حالم خراب شد
پاشدم خونه رو اول یه دستی کشیدم و مرتب
کردم و حالا نوبت آشپزی بود چند نوع غذا
درست کردم و چیدم روی میز بزرگمون که
از این سر پذیرایی تا اون سر پذیرایی بود
تمام میز پر شده بود از غذا و.........
الان ساعت ۱شب بود نمیدونم چرا هنوز
نیومده بود ای خدااااااااااا الان سرمو میکوبم
به دیواررررررر ..................
(ساعت ۲ نصفه شب)
دیگه غذا ها یخ کرده بودن ولی بازم منتظر
موندم تا بیاد ولی.........
....................___.....................
الان ساعت ۳نصفه شبه دیگه واقعا فهمیدم
که یادش رفته اصلا زن داره اوفففف
پاشدم رفتم سمت میز هم زمان صدای
چرخیدن کیلید توی در رو شنیدم ولی رفتم
سمت میز تا جمش کنم ...
کوک:اوووه سلام بیبی!(مست)
ا.ت:علیک(بی احساس)
کوک:داری چیکار میکنی عزیزم(مست)
ا.ت:دارم خونه رو جمع میکنم (سرد)
کوک:چته چرا سردی(متعجب)
ا.ت:چون فهمیدم تو خیلی بی دقدقه ایی کوک
کوک:هان؟!
ا.ت:میدونی چند بار بهت زنگ زدم اره؟(داد)
کوک:نه عزیزم تو زنگ نزدی اصلا(ترسیده)
ا.ت:اون گوشی بیصاحابتو چک کن تا بفهمی
زنگ زدم یا نزدم چک کن(عصبی و داد)
کوک:۱۲۱ تماس بی پاسخ از my love
ا.ت:که زنگ نزدم ارههههه(داد)
کوک:سر من داد نزنا من صدام از تو کلفت
تره نزار عصبی شم بگو چته(عربده)
ا.ت:امشب بهترین شب زندگیم بود اره بود
که از کفم کردیش بیرون عوضیی(داد)
کوک:امشب چه شبی بود هاااااا(داد)
ا.ت:تولدم(بغض)
کوک:چ.......چی؟
ا.ت:کجا بودی؟
کوک:رفتم بار با دوستام
ا.ت:اوکی پس بار و دوستات از من مهم تره اره
کوک:م....من نمیدونستم ک.........
ا.ت:چی چیو نمیدونستی تولدمو ول کن .......
۱۱.۹k
۰۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.