از بس که به گوش ما دروغ نشاندن

از بس که به گوش ما دروغ نشاندن
از عشق دگر خسته شدم پا بکشیدم

در ورطه طوفان زده ما تو چه دانی
ما هرچه دویدیم به مقصد نرسیدیم

پشت سر هم دروغ و نیرنگ
از مکر رقیب با خودی جنگ

هرجا که دگر توان نبودش
پیش پای لنگ نهاده ایم سنگ

در خلوت خود هر شب مست است
در نگاه خلق وضو گرفته

می گفت بلند ز جور ظالم
بی گناهی را گلوله بسته

باید که گریخت از این خلایق
از جماعتی که پر فریبن

صافی صداقت شد توهم
مد لاشیان شده جدیدا
#محمدغلامی #شمسابادی
#عاشقانه
دیدگاه ها (۳)

امروز خیلی اتفاقی دیدمش بعد از نزدیک دوسال اول نشناختم فکر ک...

در زندگی من پیچک ها آنقدر بالا رفتند که کسی باغبان را نمیبین...

دل خون شد و اینبار به دادش نرسیدم جاماندم از این قافله هرچه ...

#عکس_نوشته

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط