دل خون شد و اینبار به دادش نرسیدم
دل خون شد و اینبار به دادش نرسیدم
جاماندم از این قافله هرچه که دویدم
گفتم که دگر عاشقی از دل بکنم باز
عاشق شدم قطع شد از بیخ امیدم
گفتم دل بیچاره چه امد بسرت .گفت
تا چشم نگاه کرد و دگر هیچ ندیدم
رفته است جوانیم به همین سادگی از من
یک عمر برایش چقدر نقشه کشیدم
گفتم کمر همت خود را ببندم پی کاری
تا هرچه دلم خواست بجز عشق خریدم
هرکس که پرسید ز ما عشق چه شکلی ایست
یک ریز از این شاخه به ان شاخه پریدم
از هر چه ترسیدم و اخر سرم امد
از بس که گریزان شدم از بس که دویدم
هر کس زمانی مرا گفت تورا دوست....
رد میشدم انگار که چیزی نشنیدم
این اه همان عاشق زار است که میگفت
یک روز الهی بچشی انچه کشیدم
ان روز نفهمیدم چه نفرین بدی کرد
امروز ببین خسته و از پای بریدم #محمدغلامی #شمسابادی
جاماندم از این قافله هرچه که دویدم
گفتم که دگر عاشقی از دل بکنم باز
عاشق شدم قطع شد از بیخ امیدم
گفتم دل بیچاره چه امد بسرت .گفت
تا چشم نگاه کرد و دگر هیچ ندیدم
رفته است جوانیم به همین سادگی از من
یک عمر برایش چقدر نقشه کشیدم
گفتم کمر همت خود را ببندم پی کاری
تا هرچه دلم خواست بجز عشق خریدم
هرکس که پرسید ز ما عشق چه شکلی ایست
یک ریز از این شاخه به ان شاخه پریدم
از هر چه ترسیدم و اخر سرم امد
از بس که گریزان شدم از بس که دویدم
هر کس زمانی مرا گفت تورا دوست....
رد میشدم انگار که چیزی نشنیدم
این اه همان عاشق زار است که میگفت
یک روز الهی بچشی انچه کشیدم
ان روز نفهمیدم چه نفرین بدی کرد
امروز ببین خسته و از پای بریدم #محمدغلامی #شمسابادی
- ۱۰.۰k
- ۳۱ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط