غزل شبانه - شماره 10 (از سعدی)
غزل شبانه - شماره 10 (از سعدی)
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران / کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد / داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم / تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت / گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد / از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت / اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل / بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت / باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران / کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد / داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم / تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت / گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد / از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت / اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل / بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت / باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
۲.۷k
۱۶ فروردین ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.