پارت چهاردهم 🌈
پارت چهاردهم 🌈
همه از ترس میلرزیدیم که یهو عارف زد زیر خنده یهو عارف با چشمای از کاسه دراومده مواجه شد عارف احساس ترس کرد و پا به فرار گذاشت و گفت تروخدا جوونم ارسلان دختر عموت بی شوهر میشه ها دفاع ناقص میشه ها بی دوست میشین ها دیگه نمک ندارین ها که ارسلان گفت این چرت و پرت ها چیه کاریت ندارم که عارف وایساد و گفت جون من که ارسلان یکدفعه لنگ دمپایی رو به سمت عارف پرتاب کرد مانند تیری که آرش کمانگیر بزرگ پرتاب کرد دقیقا به هدف نشست اما اینبار همه واقعی دور عارف نشستیم و با دستمال خون دماغشو پاک کردیم 😝😂
خوب داشتیم بازی میکردیم که من نتونستم کلمه رو بگم و عارف که از عشق منو ارسلان باخبر شده بود ازم پرسید که حست به ارسلان
سرخ شدم سرمو انداختم پایین ارسلان که فهمید دارم خجالت میکشم گفت به تو چه عارف اصلا من درد سحر رو میکشم از من سوال بپرس عارف که خیلی نامرد بود گفت باشه آقا ارسلان حالا حس خودت به سحر
همه از ترس میلرزیدیم که یهو عارف زد زیر خنده یهو عارف با چشمای از کاسه دراومده مواجه شد عارف احساس ترس کرد و پا به فرار گذاشت و گفت تروخدا جوونم ارسلان دختر عموت بی شوهر میشه ها دفاع ناقص میشه ها بی دوست میشین ها دیگه نمک ندارین ها که ارسلان گفت این چرت و پرت ها چیه کاریت ندارم که عارف وایساد و گفت جون من که ارسلان یکدفعه لنگ دمپایی رو به سمت عارف پرتاب کرد مانند تیری که آرش کمانگیر بزرگ پرتاب کرد دقیقا به هدف نشست اما اینبار همه واقعی دور عارف نشستیم و با دستمال خون دماغشو پاک کردیم 😝😂
خوب داشتیم بازی میکردیم که من نتونستم کلمه رو بگم و عارف که از عشق منو ارسلان باخبر شده بود ازم پرسید که حست به ارسلان
سرخ شدم سرمو انداختم پایین ارسلان که فهمید دارم خجالت میکشم گفت به تو چه عارف اصلا من درد سحر رو میکشم از من سوال بپرس عارف که خیلی نامرد بود گفت باشه آقا ارسلان حالا حس خودت به سحر
۱.۸k
۰۳ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.