پارت پانزدهم 😇💋
پارت پانزدهم 😇💋
فهمیدم ارسلان کپ کرده و نمیدونه چی بگه عارف گفت بدو بدو منتظریم ارسلان آب دهنشو قورت داد و گفت.رررررراااااااااااسسسسسسسستتتتتتتتتشششششششش ممممنننن و رو کرد به منو گفت.دوست دارم من سرمو انداختم پایین و عارف گفت خواستگاری.عروسی.جانم جان گفتم ارسی دوماده گفتی نه و همه باهم گفتن ازش خواستگاری کن ببینیم
ارسلانم که با حرف بچه ها تحت تاثیر قرار گرفت گفت سحر جان با من ازدواجی میکنه
عارف.محرم دلش میشی
فرشید.عشق و همدمش میشی
سرخ شدم باید چی میگفتم تصمیم گرفتم که صحنه رو ترک کنم از خونه زدم بیرون و رفتم بالا ترنجم دنبال من اومد و گفت مبارکه دختر به آرزوی همیشگیت رسیدی من که همچنان اون رنگ لنگی ایی روی صورتم بود سکوت کردم
عارف
روبه ارسلان کردم و گفتم مبارک میدونستم دوسش داری اونم خیلی دوست داره خوب مابریم دیگه منو فرشید بلند شدیم و فرشید به ارسلان گفت ایشالا به پای هم پیر شین ارسلان چشم غره ایی به فرشید رفت و ما دوتا هم سریع صحنه رو ترک کردیم
ارسلان
فرشید و عارف رفتن منم رو مبل لم دادم و به فکر فرو رفتم
وای چیکار کردم چقد بی مقدمه ازش خواستگاری کردم اصلا باورم نمیشه وقتی میبینمش از خود بی خود میشم و نمیفهمم چی میگم تو همین فکرا بود که به خواب فرو رفتم
چشمامو باز کردم صبح شده بود تازه یادم اومد ساعت ۸ونیم تمرین دارم و الانم ساعت ۸بود سریع لباسامو پوشیدم رفتم پایین دیدم سر کوچه یه چندتا پسر دارن سحر رو اذیت میکنن (رگ غیرتم زد بالا) سریع رفتم و باهاشون درگیر شدم و بعد از کلی که کتک خوردم و زدم البته کسی حریف من نمیشه چون ۳نفر بودن کتک خوردم و بالاخره بی خیال شدن و رفتن من افتاده بودم سر زمین که سحر با دستمال اومد بالا سرم و خونامو پاک کرد بهش گفتم دیگه قول بده اینقدر خوشگل نکنی که پسرا رو به سمت خودت بکشی سحر یه لبخند بهم زد و یه چشمک که دلم زیر و رو شد دیدم سحر میگه بله گفتم چی گفت بله گفتم چی بله گفت بله عصبی شدم و گفتم چی بله(با صدای بلند) گفت دیونه دارم جواب خواستگاریت رو میدم. قند تو دلم آب شد با دستم یه بوسه به سمتش فرستادم
و اونم گفت دوست دارم بلند شدم و با ماشین سریع رسوندمش دانشگاه و رفتم زمین تمرین همه اونجا بودن آقا فرهاد گفت ارسلان این چه سر و وضعیه یه نگاه به خودم کردم و دیدم وای همه لباسام خاکی و خونیم که عارف گفت آقا فرهاد آرتیست بازی درآورده دختره دلش رو برد
فهمیدم ارسلان کپ کرده و نمیدونه چی بگه عارف گفت بدو بدو منتظریم ارسلان آب دهنشو قورت داد و گفت.رررررراااااااااااسسسسسسسستتتتتتتتتشششششششش ممممنننن و رو کرد به منو گفت.دوست دارم من سرمو انداختم پایین و عارف گفت خواستگاری.عروسی.جانم جان گفتم ارسی دوماده گفتی نه و همه باهم گفتن ازش خواستگاری کن ببینیم
ارسلانم که با حرف بچه ها تحت تاثیر قرار گرفت گفت سحر جان با من ازدواجی میکنه
عارف.محرم دلش میشی
فرشید.عشق و همدمش میشی
سرخ شدم باید چی میگفتم تصمیم گرفتم که صحنه رو ترک کنم از خونه زدم بیرون و رفتم بالا ترنجم دنبال من اومد و گفت مبارکه دختر به آرزوی همیشگیت رسیدی من که همچنان اون رنگ لنگی ایی روی صورتم بود سکوت کردم
عارف
روبه ارسلان کردم و گفتم مبارک میدونستم دوسش داری اونم خیلی دوست داره خوب مابریم دیگه منو فرشید بلند شدیم و فرشید به ارسلان گفت ایشالا به پای هم پیر شین ارسلان چشم غره ایی به فرشید رفت و ما دوتا هم سریع صحنه رو ترک کردیم
ارسلان
فرشید و عارف رفتن منم رو مبل لم دادم و به فکر فرو رفتم
وای چیکار کردم چقد بی مقدمه ازش خواستگاری کردم اصلا باورم نمیشه وقتی میبینمش از خود بی خود میشم و نمیفهمم چی میگم تو همین فکرا بود که به خواب فرو رفتم
چشمامو باز کردم صبح شده بود تازه یادم اومد ساعت ۸ونیم تمرین دارم و الانم ساعت ۸بود سریع لباسامو پوشیدم رفتم پایین دیدم سر کوچه یه چندتا پسر دارن سحر رو اذیت میکنن (رگ غیرتم زد بالا) سریع رفتم و باهاشون درگیر شدم و بعد از کلی که کتک خوردم و زدم البته کسی حریف من نمیشه چون ۳نفر بودن کتک خوردم و بالاخره بی خیال شدن و رفتن من افتاده بودم سر زمین که سحر با دستمال اومد بالا سرم و خونامو پاک کرد بهش گفتم دیگه قول بده اینقدر خوشگل نکنی که پسرا رو به سمت خودت بکشی سحر یه لبخند بهم زد و یه چشمک که دلم زیر و رو شد دیدم سحر میگه بله گفتم چی گفت بله گفتم چی بله گفت بله عصبی شدم و گفتم چی بله(با صدای بلند) گفت دیونه دارم جواب خواستگاریت رو میدم. قند تو دلم آب شد با دستم یه بوسه به سمتش فرستادم
و اونم گفت دوست دارم بلند شدم و با ماشین سریع رسوندمش دانشگاه و رفتم زمین تمرین همه اونجا بودن آقا فرهاد گفت ارسلان این چه سر و وضعیه یه نگاه به خودم کردم و دیدم وای همه لباسام خاکی و خونیم که عارف گفت آقا فرهاد آرتیست بازی درآورده دختره دلش رو برد
۶.۶k
۰۳ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.