جنگل راز آلود
جنگل راز آلود
پارت ۵
ات:آها....
جیمین:خوب بریم ناهار درست کنیم
من مواد غذایی برای چند روز اورده بودم
ات:باشه ..... فقط مگه تو خوناشام نیستی ؟؟
باید خون بخوری؟؟
جیمین:آهاااااا راست میگی.....ولی ی سوال آدمی نیس من خونشو بخورم😶😑
ات:من هستم .... اممم اشکال نداره
جیمین ویو
گردنشو نشونم داد ولی بهش گفتم
جیمین:نه با اینکه من اگه زهر تو خونت باش
بازم بهم میسازه اما شاید .... هیچی ولش
ات:اشکال نداره گفتمت که اشکال نداره
ات ویو
نیشاشو آورد نزدیک گردنم چشمامو بستم نیشاشو فرو کرد تو گردنم درد داشت اما نباید همسفرم میمرد وقتی نیشا در آورد سرم گیج رفت افتادم تو بغلش
جیمین : حالت خوبه؟
(نکته: او سره پا ایستاده بودن بیرون چادر)
جیمین ویو
براید استایل بغلش کردم بردم داخل چادر حالش بهتر شد و ایستاد نمی دونم چرا ی حسی بهش دارم نه جیمین به خودت بیا..
پارت ۵
ات:آها....
جیمین:خوب بریم ناهار درست کنیم
من مواد غذایی برای چند روز اورده بودم
ات:باشه ..... فقط مگه تو خوناشام نیستی ؟؟
باید خون بخوری؟؟
جیمین:آهاااااا راست میگی.....ولی ی سوال آدمی نیس من خونشو بخورم😶😑
ات:من هستم .... اممم اشکال نداره
جیمین ویو
گردنشو نشونم داد ولی بهش گفتم
جیمین:نه با اینکه من اگه زهر تو خونت باش
بازم بهم میسازه اما شاید .... هیچی ولش
ات:اشکال نداره گفتمت که اشکال نداره
ات ویو
نیشاشو آورد نزدیک گردنم چشمامو بستم نیشاشو فرو کرد تو گردنم درد داشت اما نباید همسفرم میمرد وقتی نیشا در آورد سرم گیج رفت افتادم تو بغلش
جیمین : حالت خوبه؟
(نکته: او سره پا ایستاده بودن بیرون چادر)
جیمین ویو
براید استایل بغلش کردم بردم داخل چادر حالش بهتر شد و ایستاد نمی دونم چرا ی حسی بهش دارم نه جیمین به خودت بیا..
۱.۵k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲