جنگل راز آلود
جنگل راز آلود
پارت ۴
ات:بدو بریم دیگه اینقد لفتش نده
جیمین:باشه بابا باشه
ات ویو
بعد از کلی حرف زدن رفتیم تو جنگل نمی دونم چرا همه چیز سیاه بود همه درختا و گلا
پس پرسیدم
ات:چرا اینجا اینجوریه؟؟؟
جیمین : نمی دونم منم وقتی خوناشام شدم اینطوری بود انگار بردنمون یجا دیگه
ات:آها...
ات ویو
داشتیم راه میرفتیم منم آهنگ "set me free" رو می خوندم زیر لب تو حال و هوای خودم بودم که توی پای چپم سوزش حس کردم محل نزاشتم و راه افتادیم کمی درد گرف پای چپم نگاه کردم دیدم
مار نیشم زده!!
بعد سیاهی مطلق....
جیمین: (قبلا اسم همو پرسیدن) مم ات ی...
جیمین ویو
دیدم ات یهو افتاد تو بغلم بعد دیدم مار نیشش زده ، خب ازونجایی که مامانم پرستار بود منم یکمی بلد بودم
ات رو تکیه دادم به درخت و چادر رو پهن کردم براش یه جا درس کردم و گذاشتمش اونجا و چند تا گیاه دارویی زدم به پای چپش
بعد ۲،۳ ساعت نگاه کردنش برا خودم جا پهن کردم سرم رو گذاشتم رو دستم و خوابم برد
ات ویو
نمی دونم چند ساعت بی هوش بودم وقتی بیدار شدم جیمین جفتم خواب بود ، وااااااااییییی چقد کییوووتتتهههه
*سخنی از ادمین:عزیزم سکته نزنی تازه کجاشو دیدی*
دستمو کردم تو موهای سیاه چتریش نازش کردم یه بشر چقد می تونه کیوت و هات باشه
وای خدا چی دارم میگم دستمو کشیدم
جیمین ویو
با احساس دستی تو موهام بیدار شدم دیدم ات داره با خودش حرف میزنه خودمو زدم به خواب و به حرفاش گوش دادم
خداااااا
دیدم دستشو کشید با اطمینان بلند شدم گفتم
جیمین:خوبی ؟؟؟ پات درد نمی کنه؟؟؟(نگران)
ات : نه خوب شدم فقط یکم داد دارم
جیمین:خوب استراحت میکنیم فردا اول وقت را می افتیم هم پات درد میکنه و باید کامل مداوا شی هم باید خستگی در کنیم
ات:باشه باشه فقط مگه تو دکتری
جیمین:نه ولی مامانم پرستاره من وردستش بودم یکم یاد گرفتم ولی چند ساله به چین رفته
ات:آها....
شرطا:
لایک:۸
کامنت:۳
حمایت کنید
مرسی❤
پارت ۴
ات:بدو بریم دیگه اینقد لفتش نده
جیمین:باشه بابا باشه
ات ویو
بعد از کلی حرف زدن رفتیم تو جنگل نمی دونم چرا همه چیز سیاه بود همه درختا و گلا
پس پرسیدم
ات:چرا اینجا اینجوریه؟؟؟
جیمین : نمی دونم منم وقتی خوناشام شدم اینطوری بود انگار بردنمون یجا دیگه
ات:آها...
ات ویو
داشتیم راه میرفتیم منم آهنگ "set me free" رو می خوندم زیر لب تو حال و هوای خودم بودم که توی پای چپم سوزش حس کردم محل نزاشتم و راه افتادیم کمی درد گرف پای چپم نگاه کردم دیدم
مار نیشم زده!!
بعد سیاهی مطلق....
جیمین: (قبلا اسم همو پرسیدن) مم ات ی...
جیمین ویو
دیدم ات یهو افتاد تو بغلم بعد دیدم مار نیشش زده ، خب ازونجایی که مامانم پرستار بود منم یکمی بلد بودم
ات رو تکیه دادم به درخت و چادر رو پهن کردم براش یه جا درس کردم و گذاشتمش اونجا و چند تا گیاه دارویی زدم به پای چپش
بعد ۲،۳ ساعت نگاه کردنش برا خودم جا پهن کردم سرم رو گذاشتم رو دستم و خوابم برد
ات ویو
نمی دونم چند ساعت بی هوش بودم وقتی بیدار شدم جیمین جفتم خواب بود ، وااااااااییییی چقد کییوووتتتهههه
*سخنی از ادمین:عزیزم سکته نزنی تازه کجاشو دیدی*
دستمو کردم تو موهای سیاه چتریش نازش کردم یه بشر چقد می تونه کیوت و هات باشه
وای خدا چی دارم میگم دستمو کشیدم
جیمین ویو
با احساس دستی تو موهام بیدار شدم دیدم ات داره با خودش حرف میزنه خودمو زدم به خواب و به حرفاش گوش دادم
خداااااا
دیدم دستشو کشید با اطمینان بلند شدم گفتم
جیمین:خوبی ؟؟؟ پات درد نمی کنه؟؟؟(نگران)
ات : نه خوب شدم فقط یکم داد دارم
جیمین:خوب استراحت میکنیم فردا اول وقت را می افتیم هم پات درد میکنه و باید کامل مداوا شی هم باید خستگی در کنیم
ات:باشه باشه فقط مگه تو دکتری
جیمین:نه ولی مامانم پرستاره من وردستش بودم یکم یاد گرفتم ولی چند ساله به چین رفته
ات:آها....
شرطا:
لایک:۸
کامنت:۳
حمایت کنید
مرسی❤
۳.۹k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲