که یه دفعه کیفر اومد تو اتاق گفتم من لباس تنم نیس برو ...
که یه دفعه کیفر اومد تو اتاق . گفتم من لباس تنم نیس برو بیرون. ولی خطاب به حرف یوری موند و نزدیک شد. یوری رو پرت روی تخت و افتاد روش و ازش لب گرفت . و شلوار و پیراهنش هم درآورد و کی*رشو کرد تو دهن یوری و بالا پایین شد. (تخت از فنری!) یوری تمام مدت داشت مقاومت میکرد اما آخرش یه. دیگه ای تغریباً جدیدی به یوری دست داد ! انگار که یوری هم داشت عاشق میشد!...اونا از اول شب تا آخر شب در حال سکس بودن.....که همونجا خوابشون برد . صبح یه صدای تغریباً آشنا از خواب بیدار شدن. یکی داشت با صدای دخترونه ای به در آروم ضربه زد و گفت :
_آقای واتسون خونه این؟
_ آقای واتسون؟ بیام تو؟ آقای واتسون؟!
یوری و کیفر بیدار شدن یه نگاهی به هم کردم و سریع لباس پوشیدن.
_بله... بله....الان میام
+آها خیالم راحت شد که خوبید. بیاین مسئله راجب شرکته!
کیفر در رو باز کرد و سلام و احوال پرسی کرد.یوری یه دفعه از پشت کیفر اومد کنار. مثل یه بچه پاندا که پشت باباش باشه. تا یوری اونو دید فهمید که....
#پارتسه
_آقای واتسون خونه این؟
_ آقای واتسون؟ بیام تو؟ آقای واتسون؟!
یوری و کیفر بیدار شدن یه نگاهی به هم کردم و سریع لباس پوشیدن.
_بله... بله....الان میام
+آها خیالم راحت شد که خوبید. بیاین مسئله راجب شرکته!
کیفر در رو باز کرد و سلام و احوال پرسی کرد.یوری یه دفعه از پشت کیفر اومد کنار. مثل یه بچه پاندا که پشت باباش باشه. تا یوری اونو دید فهمید که....
#پارتسه
- ۸۹۱
- ۰۲ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط