اولین فن فیک :( دارک لند ) پارت اول
*در اصل قرار بود این یه انیمیشن یا سریال باشه،اما نشد...رزیتا ببخشید...اما...کل این فن فیک تقدیم به توعه...♡!*
روزی آفتابی بود؛بچه ها تو پارک بازی میکردند،گاه بلند بلند میخندیدند یا شوخی میکردند و این شو اِستار بود که تنهای تنها بود.
دستش رو روی چشم های اناهیتا میزاره :( میای بازی؟) اناهیتا برمیگرده و به شو استار نگاه میکنه"هه...دختر احمق!کیه بخواد...وایسا...بزار بهت یه درس حسابی بدم!" :( معلومه میام بازی!) و به دیوار اشاره میکنه:( تو برو بشمار و من میرم قایم بشم!)
شو استار شروع میکنه: ( ۱،۲،۳،...۲۰! تموم شد!من اومدم!) دنبال اناهیتا میگرده،یهو یه دست از پشت اونرو هل میده و شو استار با دست میخوره زمین...
_هاها! دختره ی احمق! فکر کردی چی هستی؟!!هاهااا!!!
مردم بهش نکنه میکنن و همراه اناهیتا بهش میخندن..."قاه قاه قاه!"
اشک از چشماش جاری شده بود...یه شاخه چوب از گوش کن پیدا میکنه و میزنه به صورت اناهیتا و فرار میکنه....
_(هی!حال خوبه دختر کوچولو؟) شو استار صورت پر از اشکش رو بالا میاره و یه دختر خرگوشی میبینه؛چشم هاش سیاه بودن و خون خشک شده ازش بیرون بود،موها و گوش هاش خرگوشیش ابی و قرمز بودن و بلوز دامن بنفش و ابی پوشیده بود و رو لباسش نوشته شده بود: ازمایشگر شماره ۱۰۲ خانم پایروتیکس
شو استار:.(...تو...ازمایشگری ؟) پایروتیکس :( چطور ؟) _(میخوام من رو تغییر بدی!نه هر تغییری! تغییری که دیکه من نباشم!)
_همم...اما این تاوان بزرگی داره ،،ممکنه دیگه نتونی خودت باشی،نتونی...._(من اینو میخوام!!!)
پایروتیکس : باشه...
*پایروتیکس شو استار رو به ازمایشگاه میبره و بهش گوش های گربه ای پیوند میزنه،قلب رنگی رنگی ی شو استار رو در میاره و به جاش یه جای خالی قلب سیاه میمونه،بهش دم سیاه گربه ای پیوند میزنه و بعد از کلی درد و رنج و ازمایش...*
پایروتیکس :( تنها چیزی که مونده،عنصر شادی...!)
*اما...اون شو استار دیکه خودش نبود...تبدیل شده بود به یه دخت گربه ای ی سیاه...کسی که هیچی احساس نمیکرد و فقط فقط مرگ دوروبریاش شادش میکرد...اون اژدها ازمایشگاه فرار کرد...*
*پایروتیکس از اتاقش بیرون میاد*: حالا...*سینی ی لوازم جراحی میفتن پایین،امپول شادی میفته و میشکنه و پایرو...به دیوار شکسته شده ی اتاق نگاه کرد...
رفت لبه-ش و داد زد...:
(دارک گرل برگرد!!!!!!!)
روزی آفتابی بود؛بچه ها تو پارک بازی میکردند،گاه بلند بلند میخندیدند یا شوخی میکردند و این شو اِستار بود که تنهای تنها بود.
دستش رو روی چشم های اناهیتا میزاره :( میای بازی؟) اناهیتا برمیگرده و به شو استار نگاه میکنه"هه...دختر احمق!کیه بخواد...وایسا...بزار بهت یه درس حسابی بدم!" :( معلومه میام بازی!) و به دیوار اشاره میکنه:( تو برو بشمار و من میرم قایم بشم!)
شو استار شروع میکنه: ( ۱،۲،۳،...۲۰! تموم شد!من اومدم!) دنبال اناهیتا میگرده،یهو یه دست از پشت اونرو هل میده و شو استار با دست میخوره زمین...
_هاها! دختره ی احمق! فکر کردی چی هستی؟!!هاهااا!!!
مردم بهش نکنه میکنن و همراه اناهیتا بهش میخندن..."قاه قاه قاه!"
اشک از چشماش جاری شده بود...یه شاخه چوب از گوش کن پیدا میکنه و میزنه به صورت اناهیتا و فرار میکنه....
_(هی!حال خوبه دختر کوچولو؟) شو استار صورت پر از اشکش رو بالا میاره و یه دختر خرگوشی میبینه؛چشم هاش سیاه بودن و خون خشک شده ازش بیرون بود،موها و گوش هاش خرگوشیش ابی و قرمز بودن و بلوز دامن بنفش و ابی پوشیده بود و رو لباسش نوشته شده بود: ازمایشگر شماره ۱۰۲ خانم پایروتیکس
شو استار:.(...تو...ازمایشگری ؟) پایروتیکس :( چطور ؟) _(میخوام من رو تغییر بدی!نه هر تغییری! تغییری که دیکه من نباشم!)
_همم...اما این تاوان بزرگی داره ،،ممکنه دیگه نتونی خودت باشی،نتونی...._(من اینو میخوام!!!)
پایروتیکس : باشه...
*پایروتیکس شو استار رو به ازمایشگاه میبره و بهش گوش های گربه ای پیوند میزنه،قلب رنگی رنگی ی شو استار رو در میاره و به جاش یه جای خالی قلب سیاه میمونه،بهش دم سیاه گربه ای پیوند میزنه و بعد از کلی درد و رنج و ازمایش...*
پایروتیکس :( تنها چیزی که مونده،عنصر شادی...!)
*اما...اون شو استار دیکه خودش نبود...تبدیل شده بود به یه دخت گربه ای ی سیاه...کسی که هیچی احساس نمیکرد و فقط فقط مرگ دوروبریاش شادش میکرد...اون اژدها ازمایشگاه فرار کرد...*
*پایروتیکس از اتاقش بیرون میاد*: حالا...*سینی ی لوازم جراحی میفتن پایین،امپول شادی میفته و میشکنه و پایرو...به دیوار شکسته شده ی اتاق نگاه کرد...
رفت لبه-ش و داد زد...:
(دارک گرل برگرد!!!!!!!)
۵.۸k
۲۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.