بدبوی

#بد_بوی
#پارت_۴۱

#الینا
وقتی می‌رسیم به ساحل حسابی سر کیفم
حسابی کیفم کوکه
دریا بهم آرامش میده
مخصوصا صدای امواجش
که اروم به شن های ساحل برخورد میکنه و بالا و پایین میشه

حس میکنم دستی از پشت دورم حلقه میشه هیچی میکشم اول فکر میکنم جیمسونه میخوام بزنم تو دهنش بعد میبینم لناعه
خواهرم
خواهر عزیزم

_لنا من رو ترسوندی

_ابجی تا حالا شده ندونی به یه نفر دقیقا چه حسی داری

دقیقا داشت وضعیت الان من رو میگفت

_اره عزیزم

_خوب باید چیکار کنم

_باید زمان بدی زمان همه چی رو مشخص میکنه

اوهومی میگه
دوتایی رو شن های ساحل دراز میکشیم بدون اینکه فکر کثیفی لباس همون باشیم و فقط به صدای امواج دریا که لذت بخش ترین صداست گوش میدیم

پسرا هم از سوپر مارکت کنار ساحل با کلی خوراکی و تخمه و چای میان بهمون ملحق میشن

جیمسن میاد کنارم میشینه و یه چای میده دستم
یه تشکرسرد و خشک وخالی بهش میکنم که به وضوح ناراحت میشه
به جهنم برام مهم نیست میخواست نره یکی رو حامله کنه بعد با بی رحمی تمام بگه بچشو سقط کنه
هرچند معلوم نیست سقط کرده یا نه
تو همین فکرام که صدای تیراندازی میاد
هممون درجا از سر جامون بلند میشیم

وحشت زده اطراف رو نگاه میکنیم میبینیم یه مردی با اسلحه توی دستش دنبال یه مردی داره میدوه و فریاد میزنه

_عوضی میکشمت صبر کن

_چخبره

جیمسون میگه
_الینا بیا پشت من

_خفه شو

میبینم جیمسون یهو میپره جلوی مردی که اسلحه داره مرده هم هول میشه فکر میکنه میخواد اسلحه رو ازش بگیره که همین کار هم میخواد بکنه و یه تیر از هول از دستش در میره و

بوممممم شلیک میکنه

تنها صدایی که بعد از شلیک می‌شنوم صدای سوتی که توش گوشم هست و صدای جیغ گوش خراش من که فضا رو پر میکنه
دستمو گرفتم رو گوشم و فقط جیغ میزنم

شرط پارت بعد لایک ها بالای ۱۵ تا کامنت ها بالای ۹۵ تا
دیدگاه ها (۱۰۵)

دوستان پیج اسمرم رو فالو کنید👇@lisajennierosejisoo

#بد_بوی#پارت_۴۲#الینا بعد از چند لحظه سکوت به خودم میام و از...

#بد_بوی#پارت_۴۰#الینا قرار شده بریم بیرون کنار ساحل برای همی...

#بد_بوی#پارت_۳۹ #لنا خسته رو تختم لش میشم تازه از حموم اومدم...

#بد_بوی#پارت_۲۳#الینا خسته وقتی میرسم خونه میبینم همه خوابن ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط