ویو جنا

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۲۵

"ویو جنا"


کوک: شب بخیر...

"ویو جونگکوک"

وقتی دیدم جولی همین جوری داره راجب جنا میگه قبل از اینکه زبون باز کنم
بابا متوقفش کرد.

جنا با بغض سنگینی خداحافظی کرد.
منکه میدونم الان ولش کنی بازم گریه میکنه.

وقتی رفت.
یه قدم برداشتم تا برم دنبالش ولی مامان دستش و جلو سینم گزاشت و نزاشت..
وقتی سرم و بالا اوردم دیدیم که تهیونگ رفت.

بهتر..بره خونه حواسم بهش هست.

___
داخل ماشین بودیم..
مایا ام هعی حرف میزد و از همه بد تر اینه رو گرفته بود تو دستش و هعی ارایش میکرد.
اخه نصف شبی این چه کاریه؟

مایا: نکنه تو فکر اون دختره گدا گشنه ایی!؟؟

مشتم دور فرمون سفط شد ولی سرد و ریلکس گفتم:

_کی؟
مایا: اون دختره جنا..
کوک: نه..
مایا: خوبه..

به خونه مامان اینا رسیدیم ..

مایای پیاده شد

مایا: چرا پیاده نمیشی؟
کوک: من گفتم میرسونمت ..نگفتم خودمم میام‌ که..شب خوش

و پام و رو گاز گزاشتم و برگشتم خونه.

"ویو جنا"

با برخورد نور زیاد چشمام و باز کردم.
لعنتی من کل شب همینجا رو زمین بودم

اروم خواستم بلند شم ولی بدم انگار چسبیده بود به زمین.

با کمک دیوار بلند شدم.

وقتی داخل اینه قدی چسبیده به دیوار خودم و دیدم.
دلم برایه خودم سوخت.
چرا زندگیم اینطوری شد؟

وقتی به دلم دست میزدم به قدری کبود بود که سریع درد میگرفت..

اینجا اتاق چی بود؟
فقط یه میز داشت و قسه کتاب
...
اتاق کاره!؟؟

در و باز کردم و مستقیم رفتم اتاق خودم
لباس و با بد بختی از تنم در اوردم.

خون رو بدنم خشک شده بود
حلو اینه به خودم نگاه کردم.

رو شکمم جایه سگگ کمربند بود که کبود شده بود و سفیدی بدنم و نشون نمیداد.

رفتم داخل حموم زیر دوش وایسادم
حتی اب میخورد به بدنم دردم میگرفت..

جنا: خدا لعنتت کنه ببین

از درد زیاد جوری گریه میکردم که حس نمیکردم اشکه یا اب دوش..

فقط با شستن بدنم امدم بیرون.

لباسم و عوص کردم
یه شلوارک کوتاه *تا یکم رو روناش*پوشیدم ولی اگه تابش و که ست بود می پوشیدم کل بدنم معلوم می شد
و من با دیدن کبودیا بد تر حرص میخوردم.

برایه همین یه تیشرت سفید بلندم پوشیدم.

وای که حتی جون نداشم تکون بخورم..
ولی گشنم بود



.
دیدگاه ها (۲۴)

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏𝐏𝐚𝐫𝐭:۲۶"ویو جنا"وای که حتی جون نداشم ...

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏𝐏𝐚𝐫𝐭:۲۷"ویو جنا"..خندم گرفت و فنجون رو...

سلامممم فیک خونایه عزیزمیه فیک نویس معرفی میکنم حتما برید ف...

بچه ها جونعیدتون پیشاپیش مبارکسال قشنگی و شروع کنید‌امید وار...

Embrace of the mafia

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۶۷"ویو جنا".واقعا حسی بهش ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط