ویو جنا
"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۲۷
"ویو جنا"
..
خندم گرفت و فنجون رو میز گزاشتم که جولی سرش و چرخوند سمت من.
جولی: به چی خیره شدی؟؟
سمتم امد..
و لیوان از رو جزیره هول داد.
جولی: تقصیر توعه پسرم و چییز خور کردی...
جنا: بلهه؟؟من؟؟؟
جولی: ببین دختر جون من خر نیستم که بیای پسر ساده من و از راه به در کنی و هر چی پول داره رو برایه خودت بکنی..
کوک: بسههه
جونگکوک بلند داد زد.
که جولی سرش و چرخوند سمتش..
کوک: حرف بقیه مگه مهمه؟ مگه چیییزه بدی دیدن؟ پیش زنم بودم..کار اشتباهی نکردم که صبح زود پا شدی امدی اینجااا..
جولی: این هرزه رو زنت میدونی ها؟
جونگکوک بلند تر داد زد:
_ بس کن...کم جلویه خودم بهش چرت و پرت بگو...
جولی خودش و ناراحت نشون داد:
_الان...دا..داری از..این دفاع..میکنی؟
کوک: اره...
جونگکوک به سمتم امد..
کوک: ...الانم اگه کار نداری بروو چون میخوام یک هفته مرخصیم و بدون مزاحم بگذرونم..
جولی خودش و جمع و جور کرد.
جولی: باشه...باشه....ببین کی از این کارت پشیمون بشییی...
و از خونه رفت..
محکم دستم و کشید ..
کوک: برو اونطرف الان دست و پات و میبری..
بد جور سگ شده بود..
عصاب مصابش خط خطی بود.
سمتم برگشت..
کوک: از اشپز خونه برو بیرون مگه کری؟؟.
بیشعور..
جنا: میخوام جمعشون کنم....
کوک: لازم نکردهه تو کاری بکنی...
رفتم داخل پذیرایی..
روانییی..
دیدم که خودش اون تیکه هایه شکسته لیوان و جمع کرد..
ولی جدا از اینا..
الان ازم دفاع کرد؟؟
سر مامانش اونجوری داد میزد؟
به اون گفت مزاحم!؟؟
ولی خب این نشونه ایی نیست
چون بدشم سر من داد زد..
و از این بی اصاب باید توقه داشت که با این کارایه مامانش اخر قاطی کنه
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۲۷
"ویو جنا"
..
خندم گرفت و فنجون رو میز گزاشتم که جولی سرش و چرخوند سمت من.
جولی: به چی خیره شدی؟؟
سمتم امد..
و لیوان از رو جزیره هول داد.
جولی: تقصیر توعه پسرم و چییز خور کردی...
جنا: بلهه؟؟من؟؟؟
جولی: ببین دختر جون من خر نیستم که بیای پسر ساده من و از راه به در کنی و هر چی پول داره رو برایه خودت بکنی..
کوک: بسههه
جونگکوک بلند داد زد.
که جولی سرش و چرخوند سمتش..
کوک: حرف بقیه مگه مهمه؟ مگه چیییزه بدی دیدن؟ پیش زنم بودم..کار اشتباهی نکردم که صبح زود پا شدی امدی اینجااا..
جولی: این هرزه رو زنت میدونی ها؟
جونگکوک بلند تر داد زد:
_ بس کن...کم جلویه خودم بهش چرت و پرت بگو...
جولی خودش و ناراحت نشون داد:
_الان...دا..داری از..این دفاع..میکنی؟
کوک: اره...
جونگکوک به سمتم امد..
کوک: ...الانم اگه کار نداری بروو چون میخوام یک هفته مرخصیم و بدون مزاحم بگذرونم..
جولی خودش و جمع و جور کرد.
جولی: باشه...باشه....ببین کی از این کارت پشیمون بشییی...
و از خونه رفت..
محکم دستم و کشید ..
کوک: برو اونطرف الان دست و پات و میبری..
بد جور سگ شده بود..
عصاب مصابش خط خطی بود.
سمتم برگشت..
کوک: از اشپز خونه برو بیرون مگه کری؟؟.
بیشعور..
جنا: میخوام جمعشون کنم....
کوک: لازم نکردهه تو کاری بکنی...
رفتم داخل پذیرایی..
روانییی..
دیدم که خودش اون تیکه هایه شکسته لیوان و جمع کرد..
ولی جدا از اینا..
الان ازم دفاع کرد؟؟
سر مامانش اونجوری داد میزد؟
به اون گفت مزاحم!؟؟
ولی خب این نشونه ایی نیست
چون بدشم سر من داد زد..
و از این بی اصاب باید توقه داشت که با این کارایه مامانش اخر قاطی کنه
- ۴۰.۷k
- ۳۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط