"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۲۶
"ویو جنا"
وای که حتی جون نداشم تکون بخورم..
ولی گشنم بود.
از جام بلند شدم و رفتم طبقه پایین که اون سگه دویید سمتم.
رویه زانوهام نشستم و نازش کردم.
جنا: چطوری پسر خوب؟تو ام گشنته!؟
ساعت و نگاه کردم که ۸ صبح بود
میبینم که صحر خیز شدم.
از جام بلند شدم
جنا: بیا بریم بهت غذا بدم..
رفتم تو اشپز خونه و کابینتارو باز کردم و با دیدن ظرف غذایی برش داشتم
روش نوشته بود "بم"
با زوق گفتمد
_عه پس اسمت بمه.
ظرف و جلوش گزاشتم.
مطمعنا باید غذا هم داشته باشه.
و با کمی گشتن پیدا کردم
ظرفشو پر کردم..
و اونم حمله کرد بهش..
جنا: نکش جونتت..
از پشت مزیره بلند شدم که دیدم جونگکوک از پله ها میاد پایین ..
کدوم خری این و رئیس شرکت کرده؟
اهمیت ندادم ..
یه دم نوش درست کردم تا از درد دلم کم کنه.
رویه جزیره گزاشتمش و پشت صندلی نشستم
و خیلی عادی شروع کردم خوردنش...
هم من بهش اهمیت ندادم هم اون
پاشد رفت رویه مبل..
بم خیاینت کارم غذاشو خورد رفت پیش اون...
که صدایه ایفون بلند شد..
خدا رحم کنه..
پاشدم رفتم سمتش..
کوک: کیه؟
سرد پرسید منم سرد جوابش و دادم
جنا: مامانت..
درو باز کردم..
بقران که صبح زود کاری جز جیغ جیغ کردن سر من نداره..
در خونه رو باز کردم و منتظر شدم بیاد.
ولی نه جلویه در ...نه اینکه دوباره چوب لباسی حصابم کنه..
برگشتم پشت جزیره نشستم.
صدای تق تق کفشاش و شنیدم که نزدیک می شد
یه دفعه درو باز کرد و امد داخل...
جونگکوک از جاش بلند شد..
دوتا ارنجام و رویه نیز گزاشتم و لیوان تو دوتا دستام جلویه صورتم گرفتم..
و خیلی عادی نگاهشون کردم..
حقشه که میاد اینجا تحویلش نگیرم..
صدایه جیغ جیغش بلند شد:
_جئون جونگکوک..معلوم هست چه غلطی داری میکنی؟؟.
سرد بی حصله گفت:
_چی شده باز؟؟
جولی: صبح اون عمه عفریتت پاشد امد خونمون..دیشب با این دخترهه تو سرویس بهداشتی چه غلطی میکردی که شوهر عمت دیده بودنتون ها؟؟؟؟؟..کل عامیل و پر کرده که جونگکوک میخواد با دختر خالش ازدواج کنه ولییی با یه دختر دیگه تو سرویس مچش و میگیرم...
یجور داد میزد که قرمز شده بود..
خیلی ریلکس از فنجونم مینوشیدم..
جولی:.....دیشبم که مایا امد خونممم گفت تو فقط رسوندیشش...خودت برگشتی پیش این دختره ولگرد هاااا...اینطوری ابروم و بردیییی..؟
چه اهمتی داشت بهم گفته بود ولگرو وقتی دیدن همیچین صحنه ایی ازش انقدر جذاب بود؟؟
کوک: ...من خودم خونه زندگی دارم ..چرا باید پاشم بیام خونه بابام؟؟
شاید اگه تهیونگ ماجرارو نمیگفت متوجه نمیشدم که منظور جونگکوک اینه که اونجا خونه بابامه نه تو...
خندم گرفت و فنجون رو میز گزاشتم که جولی...
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.