به تو می اندیشم و اینکه چگونه عاشق این زیبایی هستی و تمام
به تو می اندیشم و اینکه چگونه عاشق این زیبایی هستی و تمام ساحل بی انتها را تنهایی طی میکنم. شکستن امواج را، نه رعدهای هولناک شمرده را شنیدم... شنیدم... شنیدم همانگونه که من و تو یکبار یکنواختی شان را شنیدیم... شنیدیم... شنیدیم! اطرافم پژواک ریگهای روان بود. آن طرف ترم نقره های سرد و براق دریا. ما دو نفر یلدای عمر را طی خواهیم کرد، پیش از آنکه تو آن صدا را دوباره با من بشنوی...
حمید رضا آذرنگ
حمید رضا آذرنگ
- ۳۴۲
- ۲۶ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط