می خواهم فراموش کنم تمام اتفاق هایی را که هیچ وقت نیفتادن

می خواهم فراموش کنم تمام اتفاق هایی را که هیچ وقت نیفتادند. تمام خاطراتی را که گوشه ی ذهنم خاک خوردند و انتظار آن اتفاق لعنتی را کشیدند. همان اتفاقی که باید می افتاد تا دست تو تمام این خاطره ها را از کنج ذهنم به واقعیت بکشد. می خواهم فراموش کنم خیابان هایی را که قرار بود با هم تا انتها برویم . تمام آن ایستگاهها مترویی که قرار بود منتظرت بمانم. گاهی چقدر محال مشوی. به اندازه ای که دیگر فکرت هم به ذهنم نمی رسد. می خواهم فراموشت کنم اما .... اسمت هم یادم نمی آید. فقط به نظرم آشنایی. همان آشنایی که تمام افسانه هایم را پر کرده اما اتفاق نیفتادند. حاضرم شرط ببندم که فکر تو به ذهن هیچ کس نمیرسید. با این حال نمیدانم چطور به ذهن من خطور کرد. تو دست نیافتنی ترین اتفاقی هستی که حتی در یک قدمی ات هم نباید امیدی به وقوعت داشت. راستی اسمت چه بود؟! رویای دست نیافتنی من!
دیدگاه ها (۱)

می نویسم. باز می نویسم. تا هستم تو را نفس میکشم و تو را می ن...

این چندمین بهار است که بی تو از خیابان می گذرد. یک،دو ، سه. ...

به تو نمیرسم حتی اگر ساعتم را به وقت چشمهایت تنظیم کنم. حتی ...

به تو می اندیشم و اینکه چگونه عاشق این زیبایی هستی و تمام سا...

کار هر روزم شده بود...تمام ساعت فروشی های شهر را بارها و بار...

السلام علیک یا حجت الله فی ارضه ع

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط