سناریو
سناریو
خبب داستانش:اونا بعد یه دعوا پرت میکنن بیرون همسرشون و میفهمن که حاملس
جین:داشت عصبی توی خونه راه میرفت و با خودش تکرار میکرد که باید پیدات کنه ولی غرورش اجازه نمیداد
همینطوری راه میرفت که پاش به کیفتون(خب گفتم ات دوست ندارم برای همین راوی گونه تعریف میکنم) خورد بعد دیدن برگه بدون روداشتن کلید خونه اومد دنبالت
نامی:مثل همیشه نگرانت بود و گوشیت خونه بود که زنگ خورد گوشی رو ورداشت یکی بود که داشت خبر حاملگی تورو تبریک میگفت اونم گوشی رو همونجا ول کرد و اومد دنبالت
جیهوپ:روی زمین افتاد و با خودش گفت اون حالش خوبه ولی از شک حتی نمیتونست بلند بشه بیاد دنبالت
جیمین:نگاهی به برگه انداخت و به گوشیت زنگ زد محظ کنجکاوی جواب دادی که با صدای بلندی گفتواقعا دارم بابا میشم؟توهم همون موقع برگشتی خونه پیشش
ته:به پلیس خیر داد تا دنبالت بیان اونا هم بعد گشتن فهمیدن که تصادف کردی و به بیمارستان رفتی و حدس بزنید چیشده دیگه بچه ای درکار نبود
کوک:مدت طولانی نبود که رفته بودی پس سریع پیدات کرد بخاطر اون دعوا همش ازت عذر خواهی میکرد و زیر لب (غلط کردم)رو تکرار میکرد
⭐️🪐
خبب داستانش:اونا بعد یه دعوا پرت میکنن بیرون همسرشون و میفهمن که حاملس
جین:داشت عصبی توی خونه راه میرفت و با خودش تکرار میکرد که باید پیدات کنه ولی غرورش اجازه نمیداد
همینطوری راه میرفت که پاش به کیفتون(خب گفتم ات دوست ندارم برای همین راوی گونه تعریف میکنم) خورد بعد دیدن برگه بدون روداشتن کلید خونه اومد دنبالت
نامی:مثل همیشه نگرانت بود و گوشیت خونه بود که زنگ خورد گوشی رو ورداشت یکی بود که داشت خبر حاملگی تورو تبریک میگفت اونم گوشی رو همونجا ول کرد و اومد دنبالت
جیهوپ:روی زمین افتاد و با خودش گفت اون حالش خوبه ولی از شک حتی نمیتونست بلند بشه بیاد دنبالت
جیمین:نگاهی به برگه انداخت و به گوشیت زنگ زد محظ کنجکاوی جواب دادی که با صدای بلندی گفتواقعا دارم بابا میشم؟توهم همون موقع برگشتی خونه پیشش
ته:به پلیس خیر داد تا دنبالت بیان اونا هم بعد گشتن فهمیدن که تصادف کردی و به بیمارستان رفتی و حدس بزنید چیشده دیگه بچه ای درکار نبود
کوک:مدت طولانی نبود که رفته بودی پس سریع پیدات کرد بخاطر اون دعوا همش ازت عذر خواهی میکرد و زیر لب (غلط کردم)رو تکرار میکرد
⭐️🪐
۳.۹k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.