همخونه اخموم🌱
#همخونه_اخموم🌱
#PaRt34
هوسوک
بعد اتفاقای چن روز به یکی سپرده بودم که بیس چاری حواسش به رزی باشه
اخه.. من موندم این دختر عقل نداره صدبار بهش گفتیم نکن ولی خب..
هوسوک: نوچ ابنجوری نمیشه خودم باید باهاش حرف بزنم
منو نمیخواد اوکی حدقل ایندشو خراب نکنه
من بدرک")
پاشدم سوییچو برداشتم که برم پیشش..
گوشیم رو اپن بود.
اوف گذاشته بودمش رو سایلنت
هان اونی که سپردم مراقب رزی باشه
چندبار زنگ زده بود
هوسوک: زنگ زدی اتفاقی افتاده
هان: یچی بگم فقط اروم باش
هوسوک:چیشده اتفاق بدی افتاده رزی..
هان:خانوم جئون.. با یه پسر سوار یه ماشینن
دنبالشونم یعنی تا جایی که دیدم انگار دزدکی سوار ماشینش شد
هوسوک:دارن کدوم گوری میرنننن.. لوکیشنتونو بفرست
هان:گفتم اروم باش دادا.. اینا اخه دارن میرن سمت اینچئون
هوسوک:منتظر لوکیشنم هان!!
قطع کردمو بدو بدو اومدم پایین تا سوار ماشین بشم
فقط فرار کم بود این مردک***''فوش بد فوش خیلی خیلی بد''
اه گیر داده به ریحانه مردک ک***''دوباره فوش بد''
انگار گوه خوریاشو نمیدونم
کارایی که با دخترا مردم کرده..
باید یجوری گیرش بندازیم ایکاش رزی ازاولش به حرفمون گوش میداد
نگاهی به لوکیشن انداختم نزدیکای جاده اینچئون بودن
هوسوک:لعنتییییی.. گمشو کنااار
وای خدا الان وقت ترافیک نیستتتت چندبار پشت سرهم دستمو رو بوق فشار دادم
اههههه گمشیددد
هوف
#PaRt34
هوسوک
بعد اتفاقای چن روز به یکی سپرده بودم که بیس چاری حواسش به رزی باشه
اخه.. من موندم این دختر عقل نداره صدبار بهش گفتیم نکن ولی خب..
هوسوک: نوچ ابنجوری نمیشه خودم باید باهاش حرف بزنم
منو نمیخواد اوکی حدقل ایندشو خراب نکنه
من بدرک")
پاشدم سوییچو برداشتم که برم پیشش..
گوشیم رو اپن بود.
اوف گذاشته بودمش رو سایلنت
هان اونی که سپردم مراقب رزی باشه
چندبار زنگ زده بود
هوسوک: زنگ زدی اتفاقی افتاده
هان: یچی بگم فقط اروم باش
هوسوک:چیشده اتفاق بدی افتاده رزی..
هان:خانوم جئون.. با یه پسر سوار یه ماشینن
دنبالشونم یعنی تا جایی که دیدم انگار دزدکی سوار ماشینش شد
هوسوک:دارن کدوم گوری میرنننن.. لوکیشنتونو بفرست
هان:گفتم اروم باش دادا.. اینا اخه دارن میرن سمت اینچئون
هوسوک:منتظر لوکیشنم هان!!
قطع کردمو بدو بدو اومدم پایین تا سوار ماشین بشم
فقط فرار کم بود این مردک***''فوش بد فوش خیلی خیلی بد''
اه گیر داده به ریحانه مردک ک***''دوباره فوش بد''
انگار گوه خوریاشو نمیدونم
کارایی که با دخترا مردم کرده..
باید یجوری گیرش بندازیم ایکاش رزی ازاولش به حرفمون گوش میداد
نگاهی به لوکیشن انداختم نزدیکای جاده اینچئون بودن
هوسوک:لعنتییییی.. گمشو کنااار
وای خدا الان وقت ترافیک نیستتتت چندبار پشت سرهم دستمو رو بوق فشار دادم
اههههه گمشیددد
هوف
۳.۷k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.