همخونه اخموم 🌱
#همخونه_اخموم 🌱
#PaRt36
جیمین
تازه رسیده بودیم خونه ا.ت رفته بود لباساشو
عوض کنه ک زنگ خونه خورد ا.ت از اتاق
آومد بیرون
جیمین: من باز میکنم
درو باز کردم رزی و صادق بودن
رزی لباساش پاره بود هوسوک گوشه لبشو ابروش خونی بود
جیمین: چیشده
هوسوک: اول بیایم داخل بعد میگم
ا.ه اومد سمت رزی*
جیمین: ا.ت ب رزی لباس بده
سر تکون داد و رفتن تو اتاق هوسوک خودشو رو مبل ولو کرد!
جیمین: نمیخای بگی چیشده؟؟
هوسوک: ......
همه چیو تعریف کرد منن عین چی زل زده بودم بهش
هوسوک: ها..چیه زل زدی نمیخای دوتا چسب بیاری بچسبونی به این بی صاحبا
بعد ب زخماش اشاره کرد
رفتم آشپزخونه تو کابینتا دنبال جعبه کمک های اولیه بودم
بعد چن دقیقه گشتن دیدمش تا برگشتم عقب ب یکی خوردم نگا کردم ا.ت بود سری گرفتمش
زل زده بودم به چشماش (چشای جنگلیش)
مثله خودش وحشین چشاش بی صاحب
میگن چشای فلانی سگ داره ازون چشا...
با صدای سرفه های مصلحتی یکی سریع ازش جدا شدم نگا کردم هوسوک بود
هوسوک: چیزه من آب میخاستم
جیمین: هومم برو بخور
دوبار صدای زنگ در اومد!
#PaRt36
جیمین
تازه رسیده بودیم خونه ا.ت رفته بود لباساشو
عوض کنه ک زنگ خونه خورد ا.ت از اتاق
آومد بیرون
جیمین: من باز میکنم
درو باز کردم رزی و صادق بودن
رزی لباساش پاره بود هوسوک گوشه لبشو ابروش خونی بود
جیمین: چیشده
هوسوک: اول بیایم داخل بعد میگم
ا.ه اومد سمت رزی*
جیمین: ا.ت ب رزی لباس بده
سر تکون داد و رفتن تو اتاق هوسوک خودشو رو مبل ولو کرد!
جیمین: نمیخای بگی چیشده؟؟
هوسوک: ......
همه چیو تعریف کرد منن عین چی زل زده بودم بهش
هوسوک: ها..چیه زل زدی نمیخای دوتا چسب بیاری بچسبونی به این بی صاحبا
بعد ب زخماش اشاره کرد
رفتم آشپزخونه تو کابینتا دنبال جعبه کمک های اولیه بودم
بعد چن دقیقه گشتن دیدمش تا برگشتم عقب ب یکی خوردم نگا کردم ا.ت بود سری گرفتمش
زل زده بودم به چشماش (چشای جنگلیش)
مثله خودش وحشین چشاش بی صاحب
میگن چشای فلانی سگ داره ازون چشا...
با صدای سرفه های مصلحتی یکی سریع ازش جدا شدم نگا کردم هوسوک بود
هوسوک: چیزه من آب میخاستم
جیمین: هومم برو بخور
دوبار صدای زنگ در اومد!
۶.۰k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.