گاه آدم خود آدم عشق است

گاه آدم، خود آدم، عشق است.
بودنش عشق است.
رفتن و نگاه کردنش عشق است.
دست و قلبش عشق است.

در تو عشق می جوشد،
بی‌آنکه ردش را بشناسی.
بی‌آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده.
شاید نخواهی هم.
شاید هم بخواهی و ندانی.
نتوانی که بدانی...
دیدگاه ها (۲)

امروز همه‌ی نیاز من این است که تو را به "نام" بخوانمو مشتاق ...

خوشبختی یعنی چه دور ،چه نزدیک ،هنوز کسی باشد که بی بهانه دوس...

بی مقدمه پرسیدم ...بین عاشق شدن ...و معشوق بودن ...کدام را ت...

مسیرت که درست باشد ؛نه از بی مهریِ آدم ها دلت می گیرد ،نه با...

ای تو که عشق تو مرا گرامی و خوار کرد، چگونه می‌توانم به تو ب...

بمان در سینه ام ز آنجا که هم جانی و جانانینفس میگیرم از بویت...

میان عشق و درد---پارت ششم:اون عصر، یونا تو خونه نشسته بود و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط