تکپارتی از جونگکوک اس.مات جنبه نداری نخون الکی هم نیا کام

تکپارتی از جونگکوک اس.مات جنبه نداری نخون الکی هم نیا کامنت کار و نکن و فعان

سلام من ا.ت هستم و ۲۶ سالمه من یه دامپزشکم دیروز جونگکوک دوباره امد به مطب جدیدا الکی بم و میاره دامپزشکی عو راستی من و جونگکوک سه ساله که باهم تو رابطه ایم
(داخل مطب)
ویو ا.ت
دوباره در مطب باز شد
ا.ت:خیلی خوشش امدید...(پوکر)جونگکوکاااااا به خدا بم از دستت اسی شد چرا الکی بنده خدارو میاری اینجا
جونگکوک:ا.ت(بغض)بم...
ا.ت:چی چی ششده چرا بغض داری(سریع میره کنار جونگکوک)
جونگکوک:باید همین الان باهام بیای خونه
ا.ت:چی اما
جونگکوک:ا.ت لطفا
ا.ت:با..باشه بریم
(پرش زمانی به توی خونه)
ا.ت:بمممم.....بمممم
بم امد سمتش و کاملا اوکی بود
ا.ت:کوکی ایسگام کردی؟
کوک:شاید
(جونگکوک امد بغلت کرد و بردتت اتاق)
ا.ت:کو..کوکی داری چیکا میکنییی
کوک:من دلم برات تنگ شده
ا.ت:یاااااا منم همینطور اما این کار
کوک:سسسس زود تموم میشه
ویو راوی
کوک لب.اس های خودشو و ا.ت رو در آورد و روش خی.مه زد و ل.باش و به بازی گرفت و کم کم رف سراغ سی.نه هاش باهاشون بازی کرد و تا جایی پیش رفت که ا.ت کاملا دا.غ کرده بود
ا.ت:کوکی بهت نیاز دارم
کوک:عا.ح بیبی دقیقا به چی نیاز داری؟
ا.ت:من به ان دی.ک لعنتیت نیاز دارمممم
خوب دیگه صلوات بفرستید بقیشو با ان مغز سالمتون ادامه بدید :)))