P9
P9
از خواب بیدار شدم دیدم کنار اون عوضیم از عصبانیت داشتم میمردم
کوک: بالاخره بیدار شدی بیبی
لیا: خفه شو
کوک: بهتره به تنبیه هات فکر کنیم به نظرت ۶ راند چطوره
لیا: ولم کن مرتیکه منو بکشی هم باهات رابطه برقرار نمیکنم
کوک: خب باید خودتو برای فردا عروسیمون آماده کنی(کوک از اتاق رفت بیرون)
پاهامو تو خودم جمع کردم تا تونستم گریه کردم زمان از دستم در رفته بود من از اون عوضی متنفرم چون منو تحقیر کرد
کوک ویو
براش نقشه کشیدم عروسی ساعت ۲۲ تموم بشه و من لیارو تو اتاق میبرم ریسه قرمز و روشن میکنم درو قفل میکنم شاید خیلی دست و پا بزنه اما من این نقشه رو عملی میکنم تا پدر هم بشم(پوزخند)
ببخشید کم بود تا یه مدتی فیک نمیزارم بخاطر درسام
از خواب بیدار شدم دیدم کنار اون عوضیم از عصبانیت داشتم میمردم
کوک: بالاخره بیدار شدی بیبی
لیا: خفه شو
کوک: بهتره به تنبیه هات فکر کنیم به نظرت ۶ راند چطوره
لیا: ولم کن مرتیکه منو بکشی هم باهات رابطه برقرار نمیکنم
کوک: خب باید خودتو برای فردا عروسیمون آماده کنی(کوک از اتاق رفت بیرون)
پاهامو تو خودم جمع کردم تا تونستم گریه کردم زمان از دستم در رفته بود من از اون عوضی متنفرم چون منو تحقیر کرد
کوک ویو
براش نقشه کشیدم عروسی ساعت ۲۲ تموم بشه و من لیارو تو اتاق میبرم ریسه قرمز و روشن میکنم درو قفل میکنم شاید خیلی دست و پا بزنه اما من این نقشه رو عملی میکنم تا پدر هم بشم(پوزخند)
ببخشید کم بود تا یه مدتی فیک نمیزارم بخاطر درسام
۴.۰k
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.