فیک گنگ مافیایی سیاه پارت 25
فیک گنگ مافیایی سیاه
Part 25
ویو سومی
تهیونگ من رو رسوند هتل
+: خب...ساعت 8 توی پارتی میبینمت...بادیگاردم من رو میاره...تو نیازی نیست زحمت بکشی
_: سومیییییی...مگه تو قرار نیست همراه من باشی؟!
+: اره...خب...اهاااان...حالا فهمیدم منظورت چیه
_: خب پس 8 اماده باش میام دنبالت...خدافظ
+: بای 👋
رفتم داخل هتل...کلید انداختم توی در اتاقم و رفتم داخل...خرید هام رو گذاشتم روی مبل و مستقیم رفتم توی حموم...به ساعت که نگاه کردم 20 دقیقه مونده بود به 7 سریع رفتم یه دوش 20 مینی گرفتم و اومدم بیرون...من خودم چند ماه که 18 سالم بود دوره های میکاپ رفتم خیلی خوب میتونستم خودم رو ارایش کنم...موهام رو خشک کردم و گوجه ای بالا بستم و شروع کردم به ارایش...خوشبختانه همیشه لوازم ارایشم رو همراهم میاوردم...خب...اینم از این...تموم شد...خب حالا برم سراغ پوشیدن لباسم...واییییی چه دافی هستم من نمیدونستم 😎🤩...اینم از زیورآلاتم (عکسش رو میزارم)...خب حالا نوبت موهام هست...بهتره شنیون کنم موهام رو (عکسش رو میزارم)...موهام که مصری هست...بزار چندتا مدل نگاه کنم توی گوگل...خب...اره خودشه...این خوبه...زیاد سخت نیست میتونم خودم انجامش بدم...خب الان 7 و نیم هست...نبم ساعت وقت دارم...باید سریع ولی بادقت انجامش بدم...خب تموم شد...وایییییی چه دلبری شدم...فقط تهیونگ با دیدن من سکته نکنه بتونیم برسیم پارتی خدا رو باید شکر کنم...حالا اگر توی پارتی غش کرد خودم جمع و جورش میکنم...البته دارم زیادی اغراق میکنم...فکر نکنم اینطوری بشه...فقط مونده کفشم رو بپوشم...عه گوشیم داره زنگ میخوره...یه دقیقه وایسا...باید تهیونگ باشه
(مکالمه سومی و تهیونگ)
+: الو تهیونگ الان میرســــ
_: یه نیم ساعت دیگه میرسم...ببخشید بعدا برات توضیح میدم
+: اوکی بـــ...بی بی بی (گوشی رو قطع کرد)
وا...چش شده بود...به نظر خیلی مضطرب میومد...وای چرا یه دفعه ای استرس گرفتم...نکنه اتفاقی براش افتاده باشه...نه فکر نکنم اتفاق ناجوری افتاده باشه براش...بیخود نگرانی به دلم راه میدم...شاید ماشینش خراب شده یا بنزین تموم کرده باشه...بهتره منتظر بمونم
㋛🄴🄽🄳㋛
Part 25
ویو سومی
تهیونگ من رو رسوند هتل
+: خب...ساعت 8 توی پارتی میبینمت...بادیگاردم من رو میاره...تو نیازی نیست زحمت بکشی
_: سومیییییی...مگه تو قرار نیست همراه من باشی؟!
+: اره...خب...اهاااان...حالا فهمیدم منظورت چیه
_: خب پس 8 اماده باش میام دنبالت...خدافظ
+: بای 👋
رفتم داخل هتل...کلید انداختم توی در اتاقم و رفتم داخل...خرید هام رو گذاشتم روی مبل و مستقیم رفتم توی حموم...به ساعت که نگاه کردم 20 دقیقه مونده بود به 7 سریع رفتم یه دوش 20 مینی گرفتم و اومدم بیرون...من خودم چند ماه که 18 سالم بود دوره های میکاپ رفتم خیلی خوب میتونستم خودم رو ارایش کنم...موهام رو خشک کردم و گوجه ای بالا بستم و شروع کردم به ارایش...خوشبختانه همیشه لوازم ارایشم رو همراهم میاوردم...خب...اینم از این...تموم شد...خب حالا برم سراغ پوشیدن لباسم...واییییی چه دافی هستم من نمیدونستم 😎🤩...اینم از زیورآلاتم (عکسش رو میزارم)...خب حالا نوبت موهام هست...بهتره شنیون کنم موهام رو (عکسش رو میزارم)...موهام که مصری هست...بزار چندتا مدل نگاه کنم توی گوگل...خب...اره خودشه...این خوبه...زیاد سخت نیست میتونم خودم انجامش بدم...خب الان 7 و نیم هست...نبم ساعت وقت دارم...باید سریع ولی بادقت انجامش بدم...خب تموم شد...وایییییی چه دلبری شدم...فقط تهیونگ با دیدن من سکته نکنه بتونیم برسیم پارتی خدا رو باید شکر کنم...حالا اگر توی پارتی غش کرد خودم جمع و جورش میکنم...البته دارم زیادی اغراق میکنم...فکر نکنم اینطوری بشه...فقط مونده کفشم رو بپوشم...عه گوشیم داره زنگ میخوره...یه دقیقه وایسا...باید تهیونگ باشه
(مکالمه سومی و تهیونگ)
+: الو تهیونگ الان میرســــ
_: یه نیم ساعت دیگه میرسم...ببخشید بعدا برات توضیح میدم
+: اوکی بـــ...بی بی بی (گوشی رو قطع کرد)
وا...چش شده بود...به نظر خیلی مضطرب میومد...وای چرا یه دفعه ای استرس گرفتم...نکنه اتفاقی براش افتاده باشه...نه فکر نکنم اتفاق ناجوری افتاده باشه براش...بیخود نگرانی به دلم راه میدم...شاید ماشینش خراب شده یا بنزین تموم کرده باشه...بهتره منتظر بمونم
㋛🄴🄽🄳㋛
- ۴.۵k
- ۲۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط