آرامی در سئول بود دختر با صدای خنده و گفتوگوی چند نفر

🪐 آرامی در سئول بود. دختر با صدای خنده و گفت‌وگوی چند نفر از خواب بیدار شد. از اتاق بیرون رفت، و دید که اعضای BTS دورِ میز صبحانه جمع شده‌اند. جین آشپزی می‌کرد، جونگ‌کوک با شوق در حال چیدن میز بود، و وی با موهای آشفته گیتارش را دست گرفته بود.
نامجون با لبخند گفت:
– بالاخره بیدار شدی؟ بدون تو این خونه خیلی ساکت می‌شه.
جی‌هوپ وسط آشپزخونه شروع کرد به رقص و گفت:
– وقت انرژی مثبته! همگی بخندید تا روزمون قشنگ شروع بشه!
دختر روی صندلی نشست و گفت:
– شماها مثل بچه‌ها هستین، ولی نمی‌تونم تصور کنم یه روز بدون این هیجان رو!
همه خندیدند.
در همین لحظه شوگا که همیشه آرام‌تر بود، لیوان قهوه‌اش را بالا گرفت:
– یک زن، هفت مرد… و یک خونه پر از صدا و احساس. به نظر من ترکیب کاملیه برای ساختن یه آهنگ جدید.
جیمین نگاهش کرد و لبخند زد:
– یا شاید یه داستان عاشقانه.
تاِی‌هیونگ (وی) گیتارش را برداشت و نواخت.
نت‌های آرامی فضا را پر کردند، و دختر، با نگاه به تک‌تکشان، حس کرد که خانواده یعنی همین—نه به‌خاطر نسبت یا قرارداد، بلکه به‌خاطر عشق و پیوندی که از دل برمی‌خیزد.
😁😅
دیدگاه ها (۰)

صدای کلید توی قفل، مثل صدای آژیر خطر بود. همه ساکت شدند و خش...

هوا هنوز بوی رطوبت و اضطراب می‌داد. تهیونگ دستم را محکم گرفت...

سناریودر: وقتی‌ بهش‌ میگی‌ کتاب‌ چطور‌ یک‌ سکس‌ پر‌لذت‌ و‌ د...

سناریو 💕وقتی‌بهش‌میگی:ددی‌من‌یه‌جندم...نامجون: تو گوه میخوری...

معرفی شخصیت ها و پارت (1)سلام من کیم آت هستم یک دختر ۱۶ ساله...

p³⁸قسمت ۳۸ : طلوع خونویو نورصبح، آسمون قرمز بود.مثل این‌که خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط