Fatima

Fatima
گفتم:
میدونی؟
کاش زندگی عین یه نوار کاست بود...
گفت:
نوار کاست؟ چطور مگه؟
گفتم:
چون اگه هر جاشو دوس داشتی،
میشد با یه خودکار برش گردونی عقب...
گفت:
آخه مشکل اون‌جاست
اگه این کاستو برگردونیش عقب،
فقط قسمتای قشنگش نمیاد که...
همه چیش برمیگرده عقب.
دوباره باید بشینی ببینی برای لبخندی که الان میزنی،
قبلش چقد گریه کردی...
دیدگاه ها (۱۱)

Ⓕムイεℳεɦ ♥ ️روبرویم نشست و گفت...توانستی فراموشم کنی؟حق به جا...

Ⓕムイεℳεɦ ❤ اینکه گاهی دلم میگیردگاهی دستانم به زندگی نمیرودگا...

Fatimaبزنیم بیرون نصفه شبی قدم بزنیم زیر بارون؟یهو بی خبر بر...

Ƒムイɨℳⓐپک عمیقی به سیگار توی دستش زد. مرور خاطرات، دیوانه اش ...

part17🦋&ناراحت؟-اره &چطوری یعنی- عین افسرده هایی مثل قبل نه ...

پارت ۸ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط