دسته گل دوست داشتنی

پارت 2..

با سرعت به طرف در رفت
- یونا عجله کن لامپ های رو خاموش کن
^ باشه.. باشه..
.
.
.
با باز شدن در چهره پسر از چهارچوب در آشکار شد..
لامپ ها خاموش بود..
مشکوک بود..
بوی شمع سوخته..

به طرف پریز برق حرکت کرد
با لمس پریز برق روشن شدن نور و پریدن بورام تو بغلش روی زمین افتاد
- تولدت مبارککک نفسمممم
" آه بورام..

بوسه ای روی موهای دختر گذاشت
" من تو رو نداشتم چی کار می‌کردم.

با صدای دست های اعضا و فشفشه با لبخند درشت به اعضا نگاه کرد
" یااااااا شما هم میدونستین

هیسونگ در حالی که دستاش رو روی شونه یونا گذاشته بود با خنده گفت

• هاهاا پسر کجایی که تمام بعد از ظهر فرستاده بودمت دنبال نخود سیاه

همه شروع به خندیدن کردن..
اعضا به ترتیب به نحوه خواصی به جونگوون تبریک میگفتن..
.....

~خب خببب من گشنمههه
جونگوون خسیس اون کیک رو کن
میدونم میخوای تنهایی بخوری...
دیدگاه ها (۰)

دسته گل دوست داشتنی

ضربه اخر..

دسته گل دوست داشتنی

دسته گل دوست داشتنی

در جست و جوی حقیقت(پارت25 بخش 2)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط