دسته گل دوست داشتنی
ادامه پارت 1..
از آغوش دختر خارج شد
ممنون بخاطر محبتتون خانم..
من دیگه میرم،این دسته گلم هدیه به اون شخص..
-صبر کن..
جعبه کیک رو از روی نیمکت برداشت
- بیا..
این چیه..
- این کیکی بود که قراره بود اون آقا بخوره..
چیاما..
دستای سرد پسر رو توی دستاش فشرد
- اشکال نداره..
اون اقا هم همینو میخواد..
اشک و بغض توی چهره خسته پسرک آشکار شد
من..م..من ممنونم..خیلی ..هق..ممنونم
- ششش گریه نکن..
از صمیم قلبم امیدوارم شما و اون آقا همیشه شاد باشین
- ممنونم عزیزم..
.
.
.
با صدای بوق ماشین از جاش بلند شد..
دست گل رو توی دستاش گرفت و قدم هاش رو به طرف ماشین دایون برداشت..
* ببخشید دیر کردم..
- مشکلی نیست..
تمام مدت به پسر بچه فکر میکرد..
دایون متوجه نبود جعبه کیک شد
* یااا بورام! جعبه کیک کو؟
- دادمش به یه بچه..
* بچه؟ شوخی میکنی؟
- نه..
* پس..تولد جونگوون چی؟..
- اشکال نداره..
* باشه..
و بعد از اون دیگه صحبتی نشد
از آغوش دختر خارج شد
ممنون بخاطر محبتتون خانم..
من دیگه میرم،این دسته گلم هدیه به اون شخص..
-صبر کن..
جعبه کیک رو از روی نیمکت برداشت
- بیا..
این چیه..
- این کیکی بود که قراره بود اون آقا بخوره..
چیاما..
دستای سرد پسر رو توی دستاش فشرد
- اشکال نداره..
اون اقا هم همینو میخواد..
اشک و بغض توی چهره خسته پسرک آشکار شد
من..م..من ممنونم..خیلی ..هق..ممنونم
- ششش گریه نکن..
از صمیم قلبم امیدوارم شما و اون آقا همیشه شاد باشین
- ممنونم عزیزم..
.
.
.
با صدای بوق ماشین از جاش بلند شد..
دست گل رو توی دستاش گرفت و قدم هاش رو به طرف ماشین دایون برداشت..
* ببخشید دیر کردم..
- مشکلی نیست..
تمام مدت به پسر بچه فکر میکرد..
دایون متوجه نبود جعبه کیک شد
* یااا بورام! جعبه کیک کو؟
- دادمش به یه بچه..
* بچه؟ شوخی میکنی؟
- نه..
* پس..تولد جونگوون چی؟..
- اشکال نداره..
* باشه..
و بعد از اون دیگه صحبتی نشد
- ۳.۱k
- ۲۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط