مرا بُگذار و بُگذر از دل خوش باورم امشب
مرا بُگذار و بُگذر از دل خوش باورم امشب
که از لطف فلک لبریز غم شد ساغرم امشب
حساب عمر را این قلب ساده، سخت پس داده
قیامت کرده یادت،، گشته روز محشرم امشب
به آب و آفتاب و خاک گلدانت نیازم نیست
که از باد پریشانی دوباره پرپرم امشب
برو ای یار دیوانه که آهی در بساطم نیست
به جز وامانده قلبی که، به مسلخ می بَرم امشب
مرا امید فردایی نمانده سخت غمگینم
تو ای رؤیای پرحسرت بِکش دست از سرم امشب
گرفتم خو به تنهایی در این کنج غم آلوده
قفس را وا مکن، دانی که بی بال و پرم امشب
به خوابی تا ابد رفته ست چَشم بی فروغ من
بخوان اندوه را از پلک های دفترم امشب
خدایا خسته ام از زندگی از عالم و آدم
بِکش رخت سفید آخرت را در بَرم امشب
که از لطف فلک لبریز غم شد ساغرم امشب
حساب عمر را این قلب ساده، سخت پس داده
قیامت کرده یادت،، گشته روز محشرم امشب
به آب و آفتاب و خاک گلدانت نیازم نیست
که از باد پریشانی دوباره پرپرم امشب
برو ای یار دیوانه که آهی در بساطم نیست
به جز وامانده قلبی که، به مسلخ می بَرم امشب
مرا امید فردایی نمانده سخت غمگینم
تو ای رؤیای پرحسرت بِکش دست از سرم امشب
گرفتم خو به تنهایی در این کنج غم آلوده
قفس را وا مکن، دانی که بی بال و پرم امشب
به خوابی تا ابد رفته ست چَشم بی فروغ من
بخوان اندوه را از پلک های دفترم امشب
خدایا خسته ام از زندگی از عالم و آدم
بِکش رخت سفید آخرت را در بَرم امشب
۳.۴k
۰۸ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.