و part 1
و part 1
پارک یسون دختره 20 ساله ی خانواده ی پارک 2تا از برادراش عضو گروه مشهور اکسو بودن و با نامزدش شیو لوهان یکی دیگه از اعضای اکسو تو خونه ی برادر بزرگش چانیول اشنا شده بود.اون روز بعد از مدت ها تصمیم گرفت بره اپارتمان پسرا و بهشون سر بزنه.توی راه گوشیش زنگ خورد نگاهی به صفحه ی گوشی انداخت و با دیدن عکس یونهی جواب داد:
-بگو زلزله
یونهی-سلام انتر چه میکنی؟
-تو ادم نمیشی
یونهی-بیری بابا از خداتم باشه با یکی مثل من دوستی
-باشه باشه کمتر خودت و تحویل بگیر
یونهی-یسون بیرونی؟
-اره دارم میرم خونه ی پسرا
یونهی-یا یا داری میری مخ دوست پسر من و بزنی؟
-اخه الاغ من برای چی باید مخ برادر خودم و بزنم؟!
یونهی-قانع شدم!!!میگم یسون نری با لوهان دل و قلوه بدید و بگیریدا اونجا مجرد نشسته
-امر و فرمایش دیگه ای ندارید؟!
یونهی-نه همین،لاو نترکونید بسه
-اخه بچه پررو کی من و لوهان تو جمع...
یونهی-عمه ی من بود هی تورو تند تند ماچ میکرد؟!
-ببخشید دیگه میخواستی شب نامزدی هم ....ببینا هی میخوام هیچی نگم مگه میزاری تو!!!
یونهی-من اصلا حرفی زدم؟!اصلا کاری داشتم؟!
-نه تو اصلا حرف زدن بلد نیستی
یونهی-اره چانیولم میگه ها
-جفتتون خجسته اید دیگه
یونهی-ما خیلیم ایده الیم
-مگه خودتون بگید
یونهی-باشه برو نبینمت برم به کارام برسم
-یه جور میگه انگار من زنگ زدم
یونهی-تو تو دلت میخواستی زنگ بزنی من میدونم
-اره کلا همه چی و میدونی
یونهی-خخخ خوبه دیگه باشه برو فعلا
-فعلا
جلوی اپارتمان ماشین و پارک کرد و پیاده شد.وارد خونه ی پسرا که شد فهمید بالاخره بعد از چند ماه تمرین بی وقفه کمپانی بهشون گفته بود که می تونن یک هفته قبل از بیرون اومدن البومشون استراحت کنن،همه خوش حال بودن ولی اصلا نمی دونستن هرکدوم می خوان تو این یه هفته چیکار کنن،کریس همونطور که داشت چمدونش و جمع میکرد گفت:
-باید این یه هفته برگردم چین
تاعو:
-هیونگ منم ببر
-حوصله ی بچه بازی ندارم
-یااا هیونگ من یه ادم بالغم اونجا هم خونه زندگی دارم چی میشه منم با خودت تا اونجا ببری
لوهان خندید و گفت:
-می خوای خودم ببرمت؟
-نه ممنون هیونگ با تو بیام باید تو فرودگاه ببرمت بیمارستان
-یاااا تاعو پررو شدیا
لی:
-بکهیون میشه من و ببری خونه ی مامان بزرگت؟
-نه
-ببر دیگه
-نه مگه مامان بزرگم بیکاره که تورو ببرم خونش؟
کای:
-دغش دادی خوب یه روز ببرش دیگه
-نوچ نمیشه
سوهو:
-کاش همه باهم میرفتیم یه جا
سهون:
-اره هیونگ بیاید همه باهم باشیم
کیونگ سو:
-خوب اخه کجا بریم؟
کریس:
-من دیگه واقعا باید تو این تعطیلات مامانم و ببینم
ادامه در پست بعد👇 🏼 👇 🏼
پارک یسون دختره 20 ساله ی خانواده ی پارک 2تا از برادراش عضو گروه مشهور اکسو بودن و با نامزدش شیو لوهان یکی دیگه از اعضای اکسو تو خونه ی برادر بزرگش چانیول اشنا شده بود.اون روز بعد از مدت ها تصمیم گرفت بره اپارتمان پسرا و بهشون سر بزنه.توی راه گوشیش زنگ خورد نگاهی به صفحه ی گوشی انداخت و با دیدن عکس یونهی جواب داد:
-بگو زلزله
یونهی-سلام انتر چه میکنی؟
-تو ادم نمیشی
یونهی-بیری بابا از خداتم باشه با یکی مثل من دوستی
-باشه باشه کمتر خودت و تحویل بگیر
یونهی-یسون بیرونی؟
-اره دارم میرم خونه ی پسرا
یونهی-یا یا داری میری مخ دوست پسر من و بزنی؟
-اخه الاغ من برای چی باید مخ برادر خودم و بزنم؟!
یونهی-قانع شدم!!!میگم یسون نری با لوهان دل و قلوه بدید و بگیریدا اونجا مجرد نشسته
-امر و فرمایش دیگه ای ندارید؟!
یونهی-نه همین،لاو نترکونید بسه
-اخه بچه پررو کی من و لوهان تو جمع...
یونهی-عمه ی من بود هی تورو تند تند ماچ میکرد؟!
-ببخشید دیگه میخواستی شب نامزدی هم ....ببینا هی میخوام هیچی نگم مگه میزاری تو!!!
یونهی-من اصلا حرفی زدم؟!اصلا کاری داشتم؟!
-نه تو اصلا حرف زدن بلد نیستی
یونهی-اره چانیولم میگه ها
-جفتتون خجسته اید دیگه
یونهی-ما خیلیم ایده الیم
-مگه خودتون بگید
یونهی-باشه برو نبینمت برم به کارام برسم
-یه جور میگه انگار من زنگ زدم
یونهی-تو تو دلت میخواستی زنگ بزنی من میدونم
-اره کلا همه چی و میدونی
یونهی-خخخ خوبه دیگه باشه برو فعلا
-فعلا
جلوی اپارتمان ماشین و پارک کرد و پیاده شد.وارد خونه ی پسرا که شد فهمید بالاخره بعد از چند ماه تمرین بی وقفه کمپانی بهشون گفته بود که می تونن یک هفته قبل از بیرون اومدن البومشون استراحت کنن،همه خوش حال بودن ولی اصلا نمی دونستن هرکدوم می خوان تو این یه هفته چیکار کنن،کریس همونطور که داشت چمدونش و جمع میکرد گفت:
-باید این یه هفته برگردم چین
تاعو:
-هیونگ منم ببر
-حوصله ی بچه بازی ندارم
-یااا هیونگ من یه ادم بالغم اونجا هم خونه زندگی دارم چی میشه منم با خودت تا اونجا ببری
لوهان خندید و گفت:
-می خوای خودم ببرمت؟
-نه ممنون هیونگ با تو بیام باید تو فرودگاه ببرمت بیمارستان
-یاااا تاعو پررو شدیا
لی:
-بکهیون میشه من و ببری خونه ی مامان بزرگت؟
-نه
-ببر دیگه
-نه مگه مامان بزرگم بیکاره که تورو ببرم خونش؟
کای:
-دغش دادی خوب یه روز ببرش دیگه
-نوچ نمیشه
سوهو:
-کاش همه باهم میرفتیم یه جا
سهون:
-اره هیونگ بیاید همه باهم باشیم
کیونگ سو:
-خوب اخه کجا بریم؟
کریس:
-من دیگه واقعا باید تو این تعطیلات مامانم و ببینم
ادامه در پست بعد👇 🏼 👇 🏼
۱۰.۰k
۲۱ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.