آیت الله ناصری

آیت الله ناصری:
من خودم گاهی این داستان را سابق شنیده بودم، فکر می کردم که ابن مهزیار آنجا رفته و مانده و بعد از یک هفته حضرت خسته شده اند و به او فرموده اند که خیلی خب می خواهی بروی، برو. ولی بعد که مراجعه کردم به کتب مادر، دیدم اصلا اینجور نبوده و این مهمان حضرت بوده و از او پذیرایی می شده تا حدود یک هفته، بعد از یک هفته به دل شوره می افتد و شدید مضطرب می شود، حضرت می پرسند که ابن مهزیار، نگرانی؟ دلشوره داری؟ مشکلت چیه؟ (سابق اینطور بود قافله که حرکت می کرد گاهی تا یک سال راه بسته می شد و نمی شد سفر کرد چون در قافله امکانات بود و…) ابن مهزیارمی گویدکه آقا آخرین قافله قرار است فردا یا پس فردا از مکه به سمت عراق حرکت کند، ‌حضرت می فرمایند: خب اگر میخواهی بروی؟ برو. و این می آید اثاث هایش را جمع می کند و می رود. و او مانند جد بزرگوارش است که وقتی دست به کسی می دادند دستشان را نمی کشید تا او خودش دستش را بکشد و یک همچنین مولای کریمی ما داریم که دستش به طرف آسمان برای ما همیشه بلند است، آن وقت چرا ما باید غافل باشیم، چرا ما باید به یاد حضرت نباشیم،‌ چرا ما باید حضرت را حاضر و ناظر ندانیم..
دیدگاه ها (۴)

هر روز با دو روایت در فضائل و مصائب حضرت صدیقه کبری فاطمه زه...

هر روز با دو روایت در فضائل و مصائب حضرت صدیقه کبری فاطمه زه...

شهیدآیت الله مدنی سال 59 به روحانیون انقلاب با گریه گفت:آقای...

کاش.. T.me/AmaanAzDeleMahdi

black flower(p,261)

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط