وقتی میفهمه بارداری ...🤰🥺💕
وقتی میفهمه بارداری ...🤰🥺💕
نویسنده : پارک جیون
نفس و تهیونگ
شات ۴(آخر)
من شاید خسته باشم، ناراحت باشم، شاید نیاز به استراحت داشته باشم، ولی نمیبازم، کم نمیارم، من ادامه میدم. میدونی؟ بعد هر تاریکی روشناییه...
_کیم تهیونگ
__________________________________________________________
تهیونگ : من غلط بکنم یکی هم بزنم اونو...
تهیونگ خواست حرفش رو کامل کنه که دید دخترکش از درد به خودش میپیچه :عاااخخخخ تــ ...تهیونگ دارم ا ...از درد میمیرم ... عاحخخ
تهیونگ :اما یکماه دیگه مونده بود !
..........................................................................................
... بیمارستان ...
تهیونگ :خانم دکتر همسرم دردش گرفته !
دکتر تاک :چرا هنوز که یکماه مونده ...داروهاشو مصرف نکرده یا استرس داشته ؟ ما فعلا نباید بچه رو به دنیا بیاریم ... یکم این دردو تحمل کن عزیزم !
تهیونگ :د ...دارو؟
دکتر تاک به پرستارها میگه نفس رو ببرن و بهش سرم وصل کنن وَ تهیونگ رو به اتاق خودش هدایتش میکنه ...
تهیونگ :منظورتون از دارو چیه ؟
دکتر تاک :همسر شما نباید باردار میشدن ...ایشون یک کیست در ناحیه رحم دارن و در کنار جنین هموتون داشتن که تونستن دفع کنن ...اما اون کیست سلامتی خودشون رو در خطر میندازه ! همسرتون بنیه ضعیفی دارن بنابر این برای حفظ بچه باید روزی دوبار آمپول میزدن ... خونریزی هم داشتن و فشار و اظطراب برای ایشون از سم خطرناک تره ... !من باید برم عمل بیمار شمارو انجام بدم...
همه این حرف هایی که دکتر تاک زده بود مثل خنجر تو قلبش فرو شده بودن ...یعنی اون باعث شده بود فرشته کوچولوش الان روی تخت بیمارستان باشه؟
عشقش توی اتاق عمل بودو از دست اون کاری برنمیبرنمیومد...
[ده سال بعد]
یونگ :اوما ...ابا اون خرس قهویه رو واسم بخرین ... لدفا 🥺(اوقودا خاله دورت بگرده)
نفس و تهیونگ به خواهرزاده شیرین زبون ادمین نگاه میکردن که همه چیش به خودم رفته بود ...
اونا نمیتونستن به اون قیافه مظلوم نه بگن بنابراین حرف پسرکشون رو گوش دادن ...
💖
https://wisgoon.com/mary331
ماچ به لپت اونی ...میدونم داغون شده(っ˘з(˘⌣˘ )
نویسنده : پارک جیون
نفس و تهیونگ
شات ۴(آخر)
من شاید خسته باشم، ناراحت باشم، شاید نیاز به استراحت داشته باشم، ولی نمیبازم، کم نمیارم، من ادامه میدم. میدونی؟ بعد هر تاریکی روشناییه...
_کیم تهیونگ
__________________________________________________________
تهیونگ : من غلط بکنم یکی هم بزنم اونو...
تهیونگ خواست حرفش رو کامل کنه که دید دخترکش از درد به خودش میپیچه :عاااخخخخ تــ ...تهیونگ دارم ا ...از درد میمیرم ... عاحخخ
تهیونگ :اما یکماه دیگه مونده بود !
..........................................................................................
... بیمارستان ...
تهیونگ :خانم دکتر همسرم دردش گرفته !
دکتر تاک :چرا هنوز که یکماه مونده ...داروهاشو مصرف نکرده یا استرس داشته ؟ ما فعلا نباید بچه رو به دنیا بیاریم ... یکم این دردو تحمل کن عزیزم !
تهیونگ :د ...دارو؟
دکتر تاک به پرستارها میگه نفس رو ببرن و بهش سرم وصل کنن وَ تهیونگ رو به اتاق خودش هدایتش میکنه ...
تهیونگ :منظورتون از دارو چیه ؟
دکتر تاک :همسر شما نباید باردار میشدن ...ایشون یک کیست در ناحیه رحم دارن و در کنار جنین هموتون داشتن که تونستن دفع کنن ...اما اون کیست سلامتی خودشون رو در خطر میندازه ! همسرتون بنیه ضعیفی دارن بنابر این برای حفظ بچه باید روزی دوبار آمپول میزدن ... خونریزی هم داشتن و فشار و اظطراب برای ایشون از سم خطرناک تره ... !من باید برم عمل بیمار شمارو انجام بدم...
همه این حرف هایی که دکتر تاک زده بود مثل خنجر تو قلبش فرو شده بودن ...یعنی اون باعث شده بود فرشته کوچولوش الان روی تخت بیمارستان باشه؟
عشقش توی اتاق عمل بودو از دست اون کاری برنمیبرنمیومد...
[ده سال بعد]
یونگ :اوما ...ابا اون خرس قهویه رو واسم بخرین ... لدفا 🥺(اوقودا خاله دورت بگرده)
نفس و تهیونگ به خواهرزاده شیرین زبون ادمین نگاه میکردن که همه چیش به خودم رفته بود ...
اونا نمیتونستن به اون قیافه مظلوم نه بگن بنابراین حرف پسرکشون رو گوش دادن ...
💖
https://wisgoon.com/mary331
ماچ به لپت اونی ...میدونم داغون شده(っ˘з(˘⌣˘ )
۶.۱k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.