ساعت که از شب میگذره

ساعت که از ١٢شب میگذره..
آروم آروم درب های مغزت باز میشه و خاطراتِ به صف کشیده،یکی یکی بدون اینکه نوبت رو رعایت کنن،هجوم میارن سمتت...چپ و راست بهت حمله میکنن...کلی سوال ازت میپرسن که تو حتی واسه یه دونه ی اونا هم جواب نداری...کلی سرکوفت بهت میزنن و با کلی علامت سوال تنهات میزارن...
ساعت که از ١٢ شب میگذره....
دیدگاه ها (۶)

ﮐﺎﺵ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺜﻞ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﺸﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺭﻓﺖ ﭘﺸﺖ ﺁﻥﺍﯾﺴﺘﺎﺩ...

می خواستم کمیفقط کمیدوستت داشته باشماز دستم در رفت ،عاشقت شد...

نگاه دار دلم را و دست کس مسپار!شکسته است ولی خمره‌ی عتیقه‌ی ...

آنقدر نیامدیکه زیر پای زمستان علفسبز شد...#مسعود_عطایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط