یاد آن روزی که ماهمابباباداشتیم

یاد آن روزی که ماهم"اب،بابا"داشتیم
دفترخط خورده ی مشق الفبا داشتیم
سفره ای هرچند ساده، دلخوشیهاداشتیم
زندگی یک ده ریالی بود در دست پدر
پول توجیبی که نه، انگار دنیا داشتیم...
دیدگاه ها (۳)

انسان‌ها مانند کتابند! از روی بعضی‌ها باید مشق نوشت و آموختا...

من سرشار از خدا بودمو چه زیبا و اعجاب‌انگیز استآن لحظه که چش...

«اجتماعی بودن» با همه صحبت کردن و بگو بخند کردن نیست! اجتماع...

سانتیاگو: بهتره به چیزایی که ندارم فکر نکنم بجاش به چیزایی ک...

معرفی فیک (دور اما آشنا )

براى فرزندمبرای اوکه هنوز نیامده‌و شاید هیچ‌وقت نیاید…تو هنو...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_287_سخت بود برامانگار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط