وقتی حوصله ات از خودت سر رفت
وقتی حوصلهات از خودت سر رفت
دیگه خوب میدونی
دیگرون هم حوصلهات رو ندارن
یعنی همه اونایی که باهاشون در ارتباطی
پشت تلفن، تو اداره پست
اداره، سر میز غذاخوری
آدمای خستهکننده
با داستانهای خستهکننده:
اینکه چطوری نیروهای نامهربان زندگی
دمار از روزگارشان در آورده
چطور دهنشون سرویس شده
و دیگه هیچچی از دستشون بر نمیآد
جز اینکه پیش تو درد و دل کنن
بعدش وایمیستن
و از تو انتظار دارن
دلداریشون بدی
اما اونچه واقعا آدم دلش میخواد
اینه که بشاشه رو همهشون
که دیگه جرات نکنن
باز خودشونو به شام دعوت کنن
و باز راجع به زندگی تراژیک خود
سرت رو به درد بیارن
از این آدما زیاد هست
با غم و غصه
صف بستهان برای تو
هیشکی غیر از تو حرفاشونو دیگه گوش نمیده
صدها دوست و معشوق و آشنارو
رماندهان
اما هنوز دلشون میخواد نق بزنن و ناله کنن
از همین امروز
همهشونو میفرستم پیش تو
تا همدردی و فهمت رو بیشتر کنم
شاید خود من هم
آخر صف اونا
باشم.
■چارلز بوکوفسکی
دیگه خوب میدونی
دیگرون هم حوصلهات رو ندارن
یعنی همه اونایی که باهاشون در ارتباطی
پشت تلفن، تو اداره پست
اداره، سر میز غذاخوری
آدمای خستهکننده
با داستانهای خستهکننده:
اینکه چطوری نیروهای نامهربان زندگی
دمار از روزگارشان در آورده
چطور دهنشون سرویس شده
و دیگه هیچچی از دستشون بر نمیآد
جز اینکه پیش تو درد و دل کنن
بعدش وایمیستن
و از تو انتظار دارن
دلداریشون بدی
اما اونچه واقعا آدم دلش میخواد
اینه که بشاشه رو همهشون
که دیگه جرات نکنن
باز خودشونو به شام دعوت کنن
و باز راجع به زندگی تراژیک خود
سرت رو به درد بیارن
از این آدما زیاد هست
با غم و غصه
صف بستهان برای تو
هیشکی غیر از تو حرفاشونو دیگه گوش نمیده
صدها دوست و معشوق و آشنارو
رماندهان
اما هنوز دلشون میخواد نق بزنن و ناله کنن
از همین امروز
همهشونو میفرستم پیش تو
تا همدردی و فهمت رو بیشتر کنم
شاید خود من هم
آخر صف اونا
باشم.
■چارلز بوکوفسکی
۴۰.۵k
۱۱ مهر ۱۴۰۳