نیامدی

‍ ‍ ‍ ‍ نیامدی
و من
در مسیرِ نامعلومِ باد
سرگردان ماندم

به جرمِ عاشقی
شاعر شدم
جانِ من
شده بودی

باور کن عاشقی
تاوانِ سنگینی دارد
و من
در انتظارِ تو
جان دادنِ خود را
به چشم می بینم.
دیدگاه ها (۱)

در کلبه ی سردِ تنهاییاز عشقِ زیبای توکتابی نوشته امپر از شعر...

‍ بگذاردنبالِ خیالت بگردمشاید چشمهایت رازیرِ بارانپیدا کنملا...

ای گل زیبای من ، بسیار می نازم به توعشق من ای بهترین دلدار ،...

<><><><><><><><><><>﷼ نامه ای به جهان !!گفته بودی که بیایی ت...

در عمق رویا روزها ، با یاد تو سر کرده امدر راه تو دردانه گل ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط