عشق تلخ
عشق تلخ
پارت..#رضا
دستام خواب رفته بود.اخه زیر سره دنیا بود.یواش دستامو از زیر سرش بیرون کشیدم و بلند شدم. یهو دیدم اونم از جا پرید
_چیشده
+هیچی عزیزم تو بخاب
_نه دیگه خوابم نمیاد میخام همراه تو باشم
+چرا اینجوری شدی دنیا؟؟نکنه بخاطر اون نامه..
_رضا.... اونا مادره منو کشتن دیگه نمیتونم صبر کنم تو هم .((گریه))
+گریه نکن قربونت برم اوکی ولی من اگ بخام برم سره کار اونجا هم همرام میای ((خنده))
_اععععع.اونو یه کاریش میکنیم میگم مهراب همرات بیاد((خنده ))
#دنیا
_اخ اخ
+چیشده
_واهای خیلی درد دارم یهو شکمم تیر کشید اشکال نداره
+ببرمت دکتر
_نه بابا عادیه بخدا بریم آشپزخونه یه چایی خوب درست کنیم با هم بعدش زنگ بزنم پانیذ و مهراب بیان از تنهایی در بیایم
+غذا هم از بیرون سفارش میدیم دیگه
_باشه شوهر خوشگلم ((خنده))
+لطف داریننننن
_چه خودشو تحویلم میگیره((خنده))
ب پانیذ و مهراب زنگ زدم و گفتم بیان
بعده نیم ساعت اونا هم رسیدن با کلی هله و هوله.
_من اینا رو بخورم ک دوباره چاق میشم پانیذ خانوم
+بخور بخور یه امشب رژیم پژیم تعطیللللل
_خنده) بفرمایین تو عروس دوماد خوشگل
خونمون پر از صدای خنده شد انقد از ته دل خندیدیم و چن ساعتی بدون فکر کردن ب آینده و گذشته گذروندیم
وقت رفتنشون رسید هر چی بهشون گفتم بمونین گفتن مامان باباهاشون نگران میشن و شما دو تا عروس دومادید و ازین بهونه ها
_حالا بعده چار ماه از عروسیمون هنوز تازه عروس دومادیم که نمیمونین؟
مهراب: خوب بالاخره داداش ما هم باید یکم ..
رضا:اع مهراب خ.فه شو
_چیزه بدی نگفتم که باید از عزا در بیای داداش ((خنده))
رضا با چشم غره مهیبانه ووخنده ای مهراب تهدید کرد
هر دو مون تا دمه در با پانیذ و مهراب رفتیم
وقتی رفتن هنوز جلوی در بودیم ک یهو...
ادامه دارد
تو خماری بمونید عزیزانممممم
پارت..#رضا
دستام خواب رفته بود.اخه زیر سره دنیا بود.یواش دستامو از زیر سرش بیرون کشیدم و بلند شدم. یهو دیدم اونم از جا پرید
_چیشده
+هیچی عزیزم تو بخاب
_نه دیگه خوابم نمیاد میخام همراه تو باشم
+چرا اینجوری شدی دنیا؟؟نکنه بخاطر اون نامه..
_رضا.... اونا مادره منو کشتن دیگه نمیتونم صبر کنم تو هم .((گریه))
+گریه نکن قربونت برم اوکی ولی من اگ بخام برم سره کار اونجا هم همرام میای ((خنده))
_اععععع.اونو یه کاریش میکنیم میگم مهراب همرات بیاد((خنده ))
#دنیا
_اخ اخ
+چیشده
_واهای خیلی درد دارم یهو شکمم تیر کشید اشکال نداره
+ببرمت دکتر
_نه بابا عادیه بخدا بریم آشپزخونه یه چایی خوب درست کنیم با هم بعدش زنگ بزنم پانیذ و مهراب بیان از تنهایی در بیایم
+غذا هم از بیرون سفارش میدیم دیگه
_باشه شوهر خوشگلم ((خنده))
+لطف داریننننن
_چه خودشو تحویلم میگیره((خنده))
ب پانیذ و مهراب زنگ زدم و گفتم بیان
بعده نیم ساعت اونا هم رسیدن با کلی هله و هوله.
_من اینا رو بخورم ک دوباره چاق میشم پانیذ خانوم
+بخور بخور یه امشب رژیم پژیم تعطیللللل
_خنده) بفرمایین تو عروس دوماد خوشگل
خونمون پر از صدای خنده شد انقد از ته دل خندیدیم و چن ساعتی بدون فکر کردن ب آینده و گذشته گذروندیم
وقت رفتنشون رسید هر چی بهشون گفتم بمونین گفتن مامان باباهاشون نگران میشن و شما دو تا عروس دومادید و ازین بهونه ها
_حالا بعده چار ماه از عروسیمون هنوز تازه عروس دومادیم که نمیمونین؟
مهراب: خوب بالاخره داداش ما هم باید یکم ..
رضا:اع مهراب خ.فه شو
_چیزه بدی نگفتم که باید از عزا در بیای داداش ((خنده))
رضا با چشم غره مهیبانه ووخنده ای مهراب تهدید کرد
هر دو مون تا دمه در با پانیذ و مهراب رفتیم
وقتی رفتن هنوز جلوی در بودیم ک یهو...
ادامه دارد
تو خماری بمونید عزیزانممممم
۱۱.۰k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.