انگیزه.ای.برای.عشق پارت2
#انگیزه.ای.برای.عشق #پارت2
اون مرد ادامه داد
_پسر عموی اقای تهیونگو کشته
چشمام گشاد شد
_چ.. چی
پوزخندی زد
_خوانوادت میخوان برای اینکه خونریزیه دیگه ای به وجود نباد تو با اقای تهیونگ عقد کنی
اشکام روی صورتم جاری شدن لب زدم
_ی... یعنی من فقط...
اون مرد ادامه داد
_برده هستی
ترسیده نفسمو بریدم و لب زدم
_من حتی نمیشناسمشون
_بزودی میشناسی
بلاخره ماشین دم یه عمارت بزرگ وایساد اون مرده دستامو گرفت کشید داخل عمارت
_دستمو اخخخخخ
صدای یکی بلند شد
_این کیه
اون مرد خم شد
_اقای جیمین ایشون خواهر شوگا هستن
با چشمای اشکی بهش خیره شد که بلند زد زیر خنده
_تو،تهیونگ ببینتت قطعا میکشتت
بعد گفتن این حرفش گذاشت رفت یکی از پست صدام زد
_بیا دختر
رفتم دنبالش که اون زن بهم گفت
_اینجا اتاق تو هستش خب حالا منو ببین
بهش خیره شدم
_بله
_تو دیگه خانوادتو نمیبینی اینجا هم قانونای خودشو داره
سرمو انداختم پایین که ادامه داد
_باید برای شب اماده باشی
بعدش گذاشت رفت رفتم روی تخت نشستم اجازه دادم اشکام بباره
یه دوست خعلی مهم و خاص گفت بزار وگرنه باهاتون قهرم
دوست داشتی لایک کن نداشتی به درک
اون مرد ادامه داد
_پسر عموی اقای تهیونگو کشته
چشمام گشاد شد
_چ.. چی
پوزخندی زد
_خوانوادت میخوان برای اینکه خونریزیه دیگه ای به وجود نباد تو با اقای تهیونگ عقد کنی
اشکام روی صورتم جاری شدن لب زدم
_ی... یعنی من فقط...
اون مرد ادامه داد
_برده هستی
ترسیده نفسمو بریدم و لب زدم
_من حتی نمیشناسمشون
_بزودی میشناسی
بلاخره ماشین دم یه عمارت بزرگ وایساد اون مرده دستامو گرفت کشید داخل عمارت
_دستمو اخخخخخ
صدای یکی بلند شد
_این کیه
اون مرد خم شد
_اقای جیمین ایشون خواهر شوگا هستن
با چشمای اشکی بهش خیره شد که بلند زد زیر خنده
_تو،تهیونگ ببینتت قطعا میکشتت
بعد گفتن این حرفش گذاشت رفت یکی از پست صدام زد
_بیا دختر
رفتم دنبالش که اون زن بهم گفت
_اینجا اتاق تو هستش خب حالا منو ببین
بهش خیره شدم
_بله
_تو دیگه خانوادتو نمیبینی اینجا هم قانونای خودشو داره
سرمو انداختم پایین که ادامه داد
_باید برای شب اماده باشی
بعدش گذاشت رفت رفتم روی تخت نشستم اجازه دادم اشکام بباره
یه دوست خعلی مهم و خاص گفت بزار وگرنه باهاتون قهرم
دوست داشتی لایک کن نداشتی به درک
۱۵.۳k
۱۹ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.