انگیزه.ای.برای.عشق
#انگیزه.ای.برای.عشق
#پارت3
رفتم سمت پایین من هنوز تهیونگو ندیده بودم همه سر میز شام بودن جیمین با دیدم پوزخندی زد مظلوم نگاهش کردم رفتم سمت بالا خیلی گوروسنم بود رفتم سمت حموم وان پر آب کردم رفتم داخلش دراز کشیدم چشمامو بستم
چشمامو باز کردم از آب بیرون اومدم یه دوش گرفتم رفتم بیرون حولرو دورم پوشوندم رفتم یه لباس برداشتم پوشیدم رفتم طرف میز آرایش موهامو شونه کردم و بستم رفتم پایین که هوا بخورم رفتم بیرون وایسادم تو حیاط قدم میزدم سیع میکردم خونسرد باشم رفتم سمت حیاط پشتی که یه استخر داشت بایه صندلی میز نشستم روی صندلی که یکی از پشت صدام کرد برگشتم طرف جیمین اومد رو به روم نشست
_میخوای فرار کنی؟؟؟
با چشمای گرد نگاهش کردم
_فرار؟
_آره هنوز تهیونگ نمیدونه که میخوای باهاش عقد کنی، اگه بفهمه قطعا میکشتت
آب دهنمو صدا دار قورت دادم اروم با خودم زمزمه کردم
_باید حتما برم
وقتی برگشتم جیمین نبود رفتم سمت بالا درو اتاقو باز کردم یکی پشت پنجره بود میخواستم برم که صدام زد
_تو کی هستی
نفس عمیقی کشیدم
_م.. من جنیم
برمیگرده سمتم ولی چون تو تاریکی بود نمیتونستم قیافشو ببینم با قدمای اروم اومد سمتم منم میرفتم عقب
_نمیشناسم
نمیدونیستم واقعیتو بگم یا نه اروم لب زدم
_من خواهر.... ش... شوگام
اومد سمتم فکمو گرفت زمزمه کرد
_بدبختیات تازه شروع میشه
استرس عجیبی داشتم بعد گفتن این حرفش رفتن
لایک و کامنت یادتون نره 🖤
#تکست_خاص
#پارت3
رفتم سمت پایین من هنوز تهیونگو ندیده بودم همه سر میز شام بودن جیمین با دیدم پوزخندی زد مظلوم نگاهش کردم رفتم سمت بالا خیلی گوروسنم بود رفتم سمت حموم وان پر آب کردم رفتم داخلش دراز کشیدم چشمامو بستم
چشمامو باز کردم از آب بیرون اومدم یه دوش گرفتم رفتم بیرون حولرو دورم پوشوندم رفتم یه لباس برداشتم پوشیدم رفتم طرف میز آرایش موهامو شونه کردم و بستم رفتم پایین که هوا بخورم رفتم بیرون وایسادم تو حیاط قدم میزدم سیع میکردم خونسرد باشم رفتم سمت حیاط پشتی که یه استخر داشت بایه صندلی میز نشستم روی صندلی که یکی از پشت صدام کرد برگشتم طرف جیمین اومد رو به روم نشست
_میخوای فرار کنی؟؟؟
با چشمای گرد نگاهش کردم
_فرار؟
_آره هنوز تهیونگ نمیدونه که میخوای باهاش عقد کنی، اگه بفهمه قطعا میکشتت
آب دهنمو صدا دار قورت دادم اروم با خودم زمزمه کردم
_باید حتما برم
وقتی برگشتم جیمین نبود رفتم سمت بالا درو اتاقو باز کردم یکی پشت پنجره بود میخواستم برم که صدام زد
_تو کی هستی
نفس عمیقی کشیدم
_م.. من جنیم
برمیگرده سمتم ولی چون تو تاریکی بود نمیتونستم قیافشو ببینم با قدمای اروم اومد سمتم منم میرفتم عقب
_نمیشناسم
نمیدونیستم واقعیتو بگم یا نه اروم لب زدم
_من خواهر.... ش... شوگام
اومد سمتم فکمو گرفت زمزمه کرد
_بدبختیات تازه شروع میشه
استرس عجیبی داشتم بعد گفتن این حرفش رفتن
لایک و کامنت یادتون نره 🖤
#تکست_خاص
۸۲.۸k
۲۰ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.