زندگی رویاییپارت
زندگی رویایی:پارت ۷۳
به فرودگاه نگاه میکردم شک و تردید داشتم..بعد دوسال دارم برمیگردم خونه حس عجیبی بود نه خوشحال بودم نه ناراحت.....
به سول نگاه کردم پستونک دهنش بود...اگه سول اونجا چیزیش بشه چی..به جیمین که سرش ت گوشیش بود نگاه کردم....وقتی سنگینی نگاهم رو حس کرد بهم نگاه کرد
~چیزی شده
+اوپا بهتر نی برگردیم ببین من مشکلی ندارم دارم ها
~ا.ت
+اوک اوک
بعد چند مین پرواز کره رو صدا زدن ماهم پاشدیم جیمین ساکم رو گرفت و منم کوله پُشتیم پُشتم بود سوار هواپیما شدیم بعد اینکه جاهامون رو پیدا کردیم نشستیم
منو جیمین پیش هم بود صندلیامون...
بعد چند مین که هواپیما بلند شد جیمین گفت
~مامان آمد
+هه (نیشخند) جدی
گوشیمو در آوردم و شروع کردم به گشتن خونه اجاره واسه چند روز بلاخره پیدا کردم
~داری چکار میکنی
+اوپا من حوصلم نمیکشه که حرفای مامان رو تحمول کنم
~ولی ببین بیا بریم اگه باهات تند رفتار کرد من برات خونه اجاره میکنم
+قول (انگش کوچیکش رو بالا اورد)
~انگار نه انگار مامان شدی هنو بچه ای (انگشتش رو بالا اورد)
جیمین بهم قول رو داد منم محض اعتیاد خونه رو اجاره کردم
ویو چند ساعت بعد:
جیمین خواب بود ولی سول خیلی شیطونی میکرد
+سول نکن مامانی
سول:ماما
+جونم
سول:نام نام
+گشنته مامانی
سول:اوم (سرش رو تکون داد)
سرلاکش رو از ت کیفم در آوردم و شروع کردم به دادنش
~خیلی شبیه کوکه
+ها..بیداری
~اوهم فک نمیکنی شبیه کوکه
+نه(جدی و محکم )
~ا.ت
+اوپا ببین ت این چند روز اصلا حرفی از اون شخص نزن لطفا
~ا.ت
+اوپا
~اوک اوک
دیگه جیمین چیزی نگفت و چشماش رو بست
منم دهن سول رو پاک کردم
سول ت واقعا شبیه باباتی..ولی من هم مادرتم هم بابات.. بخاطر ت دارم اینکارو میکنم (تو دلش اینا رو گفت)
ویو ۴ ساعت بعد:
هواپیما فرود آمد و همه آمدیم پایین
جیمین رفت ساکم رو اورد و آمد پیشم
به فرودگاه نگاه میکردم شک و تردید داشتم..بعد دوسال دارم برمیگردم خونه حس عجیبی بود نه خوشحال بودم نه ناراحت.....
به سول نگاه کردم پستونک دهنش بود...اگه سول اونجا چیزیش بشه چی..به جیمین که سرش ت گوشیش بود نگاه کردم....وقتی سنگینی نگاهم رو حس کرد بهم نگاه کرد
~چیزی شده
+اوپا بهتر نی برگردیم ببین من مشکلی ندارم دارم ها
~ا.ت
+اوک اوک
بعد چند مین پرواز کره رو صدا زدن ماهم پاشدیم جیمین ساکم رو گرفت و منم کوله پُشتیم پُشتم بود سوار هواپیما شدیم بعد اینکه جاهامون رو پیدا کردیم نشستیم
منو جیمین پیش هم بود صندلیامون...
بعد چند مین که هواپیما بلند شد جیمین گفت
~مامان آمد
+هه (نیشخند) جدی
گوشیمو در آوردم و شروع کردم به گشتن خونه اجاره واسه چند روز بلاخره پیدا کردم
~داری چکار میکنی
+اوپا من حوصلم نمیکشه که حرفای مامان رو تحمول کنم
~ولی ببین بیا بریم اگه باهات تند رفتار کرد من برات خونه اجاره میکنم
+قول (انگش کوچیکش رو بالا اورد)
~انگار نه انگار مامان شدی هنو بچه ای (انگشتش رو بالا اورد)
جیمین بهم قول رو داد منم محض اعتیاد خونه رو اجاره کردم
ویو چند ساعت بعد:
جیمین خواب بود ولی سول خیلی شیطونی میکرد
+سول نکن مامانی
سول:ماما
+جونم
سول:نام نام
+گشنته مامانی
سول:اوم (سرش رو تکون داد)
سرلاکش رو از ت کیفم در آوردم و شروع کردم به دادنش
~خیلی شبیه کوکه
+ها..بیداری
~اوهم فک نمیکنی شبیه کوکه
+نه(جدی و محکم )
~ا.ت
+اوپا ببین ت این چند روز اصلا حرفی از اون شخص نزن لطفا
~ا.ت
+اوپا
~اوک اوک
دیگه جیمین چیزی نگفت و چشماش رو بست
منم دهن سول رو پاک کردم
سول ت واقعا شبیه باباتی..ولی من هم مادرتم هم بابات.. بخاطر ت دارم اینکارو میکنم (تو دلش اینا رو گفت)
ویو ۴ ساعت بعد:
هواپیما فرود آمد و همه آمدیم پایین
جیمین رفت ساکم رو اورد و آمد پیشم
- ۵.۰k
- ۰۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط