جیمین فیک زندگی پارت ۹۵#

جیمین فیک زندگی پارت ۹۵#


فقط میخواستم یک بار دیگه ات رو ببینم . نامجون موجه بغض و صدام شده بود.

جیمین: خواهش میکنم نمیخوام اتفاق ۴ سال پیش دوباره تکرار بشه . نمیخوام اون بچه به سرنوشت بچه قبلی درچار بشه( بغض)
نامجون : ات گفته که نزارم بیایی
جیمین: لطفا من نیدونم ات هن دوست نداره بچش...
نامجون: باشه باشه. اما بدون اصلا دلم نمیخواست ... کنار ات باشی

سریع سمتدعمارت نامجون روندم. انقدر سریع میروندم که نزدیک بود تصادف کنم اما اتفاقی نیوفتاد . رسیدم عمارت از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل که نامجون عصبی اومد سمتم

جیمین: میشه ...

حرفم با سیلی که خوردم قطع شد . کلم چرخیده بود و سوزش شدیدی حس میکردم

نامجون: این چک نسبت به کارهایی که با ات کردی چیزی نیست . حالا گمظو پشت حیاط ات اونجاس

و رفت ، حرفی نزدم و رفتم پشت حیاط اون عمارت . از گوشه دیوار محیط رو دید میزدم که دیدم ات نشسته روی زمین و زانو غم بغل کرده.
نمیتونستم برم پیشش نمیتونستم توی چشماش نگاه کنم من خیلی بدی کردم اما اگه حرفی نزنم بدتره.
رفتم کنارش نشستم اصلا متوجه من نبود که دستم رو گذاشت رو شونش. یهو سرش و بلند کرد و با چشم و گونه های خیس بهم نگاه میکرد.

ات: اینجا چیکار میکنی برو نمیخوام ببینمت

میخواستم حرفی بزنم که چشمم خورد به قرمزی گونش و جای دیت من روی گونش . من چه هیولایی بودم چطور تونستم دست کثیفم رو روی این عروسک بلند کنم . به خودم لعنت فرستادم و به دستام نگاه کردم . نگاهی بهش کردم. صورت و چشماش قرمز شده بود دستم و گذاشتم روی اون گونش که قرمز بود دستم رو پس زد و سرش و به سمت دیگه چرخوند...
دیدگاه ها (۱)

جیمین فیک زندگی پارت ۹۶#

جیمین فیک زندگی ادامه پارت ۹۶#

جیمین فیک زندگی پارت ۹۴#

جیمین فیک زندگی پارت ۹۳#

جیمین فیک زندگی پارت ۵۸#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط