روز اولی که با او آشنا شدم یا بهتر بگویم شب اولی که با ...

روز اولی که با او آشنا شدم یا بهتر بگویم شب اولی که با او آشنا شدم، فکر نمی‌کردم بتوانم با او دوست شوم، البته تا اکنون او یکی از بهترین دوستان من است که همیشه میتوانم رویش حساب باز کنم،هربار که مشکلی برایم پیش می آید با دقت گوش می‌دهد و به دنبال راهی برای کمک به من میگردد.
روزهایی پیش می آیند که من با او سرد رفتار میکنم ولی او میداند اکثر اوقات وقتم شلوغ است و این را هم میداند که همیشه برای او زمان دارم.
قیافه با مزه ای دارد،چشمانش زیبایی صورت اوست.
علایق جالبی دارد مثل خوابیدن،او عاشق خوابیدن است و برای همین به او کوالا میگویم، کوالا ها هم عاشق خواب هستند و بامزه هم هستند.
از چهره اش که بگذریم به صدای خوش آوایش میرسیم، صدایی که دارای نت های هماهنگ و آرامش بخش است دقیقا مثل زمانی که بتهوون فور الیس در لامینور نواخته بود:)
از مسخره بازی ها و خنده هایمان هرچه بگویم کم است...
قبلا به او می‌گفتم"دختر یکم احساساتی باش و حسی که داری را نشان بده"
اما اکنون به خود میگویم"احساساتت را به کسی نشان بده که او هم مانند تو باشد"
هرچند میدانم هر اتفاقی که افتاد اولین یا دست کم دومین نفری هستم که با خبر میشوم،و با تمام وجود برای بهتر شدن حالش تلاش میکنم . میخواهم این را بدانی؛ هر اتفاقی که بیفتد،من همیشه به یاد تو خواهم ماند، نانا:)
★Ai★