فکر فکر فکر
فکر فکر فکر
دلم برای چه کسی این همه تنگ است؟ چرا به یادش نمی اورم؟
باز فکر میکنم
خواب و خوراکم را فکرهای درهم و برهم سلب کرده اند
صدایی از انتهای افکارم مدام پچ پچ میکند
حال , اینده , گذشته
لحظه ای بر لب پرتگاه خیال می نشینم
و پیکره خسته از دنیایم را به منتهی الیه دنیای بیکرانش رها میسازم
در این پرتگاه گاه گذشته را می بینم و گاه حال و اینده را
لحظه ای ساکن میشود و صدا باز در مغزم پچ پچ میکند
نوری به قدرت بر من می تابد
و از عظمتش بیهوش میشوم
صدا می اید
بر خیز ... برخیز
چشم میگشایم
اسمان اتش است و زمین باغ و بستان
من کجایم ؟
صدای پچ پچ در مغزم طنین انداز میشود
اما اینبار می فهممش
میگوید اینجا برزخ است
نه دیروزی نه امروزی و نه فردایی
تو رها شده ای
به دنیای مردگان خوش امدی...
دلم برای چه کسی این همه تنگ است؟ چرا به یادش نمی اورم؟
باز فکر میکنم
خواب و خوراکم را فکرهای درهم و برهم سلب کرده اند
صدایی از انتهای افکارم مدام پچ پچ میکند
حال , اینده , گذشته
لحظه ای بر لب پرتگاه خیال می نشینم
و پیکره خسته از دنیایم را به منتهی الیه دنیای بیکرانش رها میسازم
در این پرتگاه گاه گذشته را می بینم و گاه حال و اینده را
لحظه ای ساکن میشود و صدا باز در مغزم پچ پچ میکند
نوری به قدرت بر من می تابد
و از عظمتش بیهوش میشوم
صدا می اید
بر خیز ... برخیز
چشم میگشایم
اسمان اتش است و زمین باغ و بستان
من کجایم ؟
صدای پچ پچ در مغزم طنین انداز میشود
اما اینبار می فهممش
میگوید اینجا برزخ است
نه دیروزی نه امروزی و نه فردایی
تو رها شده ای
به دنیای مردگان خوش امدی...
۱.۹k
۰۹ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.