غیرتی من
غیرتی من
پارت11
از خواب بیدار شدم که دیدم دایی اومده
کوی:عه سلام دایییی
دایی:سلام خوشگلم خواب بودی بیدرات نکردم
کوی:امشکلی نبود بیدارم میکردین
دایی:نه دیگه.....دایی مبارک باشه برات خاستگار ا مده بزرگ شدی دیگه
کوی:اره دیگه بزرگ شدم
دایی:خب این ادم کی هست
کوی:مدیر شرکت ام ان دی
دایی:خوبه ادم حسابی هست؟
کوی:یه کسافت به تمام عیاره(اروم)
دایی:چرا؟
کوی:چی؟
دایی:چرا یه کثافت تمام عیاره؟
کوی:هان(با ترس)
دایی:میگم چرا یه کثافت به تمام عیاره؟
کوی:نه منظورم اینکه اممممم منظورم اینکه
دایی:منظورت چیه؟
کوی:خانوادش کثافت تمام عیارن
دایی:اهان فکردم من ظورت پسرس
سه مفس راحت کشیدم که شویی اومد
دایی با شویی سلام علیک کردن شویی رفت دایی نشست
دایی:خب دیگا دایی جون من دیگه برم
کوی:دایی کجا بشین
دایی:نه مرسی کار دارم خدافظ
بلند شدم با دایی خدافظی کردم بعد رفت نشستم روی مبل
شویی:چیشد چرا دایی رفت ؟
کوی:وای اکنش مهم نیست نزدیک بود لو برم
شویی:یعنی خاک تو سرت که نمیتونی یه کار انجام بدی
کوی:بابا اروم گفتم نمیدونم از کجا شنید
شویی:حالا کی باید ازدواج کنی؟
کوی:من که اصلا نمیشناسمش
شویی:اره خب
کوی:خب چیکار کنم
شوی:ازش بپرس چند روز فرصت داریم تا ازدواج کنیم؟
کوی:بیا بهس زنگ بزن اصلا نمیخوام صداشو بشنوم
شویی:باشه
گوشی رو دادم به شویی اونم زنگ زد گفت 5 پنج روز
کوی:فقط 5 روز(باداد)
شویی:اره
کوی:وایییییی
شویی:دیگه باید ازدواج کنی راستی بیرون بودم مامانت زنگ زد
کوی:خب چی گفت
شویی:برای عروسی تو برمیگردن
کوی:نههههه وایییی
شویی:چرا خوبه که
کوی:اسکل خوبه؟ اگر یهویی بفهمن با زور باهاش ازدواج کردم چییییی؟
شویی:اینم هست
کوی:وای باید خیلی خوب مخفی نگهش داریم حالا چند روز میمونن
شویی:دو روز فقط
کوی:خوبه
شی یان زنگ زد
کوی:جواب بده
شویی جواب داد
شویی:بله
شی یان:گوشی رو بده به خانم جنگ
شویی:چند روز دیگه یمخوای باهاش ازدواج کنی بعد بهش میگی خانم جنگ(ادای شی یان رو در میار)
شی یان:هیچکس تا حالا جرعت نکرده ادای منو در بیاره (با عصبانیت)
شویی:واح واح مگه کی هستی که جرعت نکنم اداتو ر بایرم هیچی نیست یه کثافت به تمام معنا
شی یان:تا نریدم بهت گوشی رو بده به خانم جنگ
شویی:نمیدم بگو کوی
شی یان:واییی بده به کوی
گوشی و داد به من
کوی:چیه؟
شی یان:کی بیام برای خاستگاری؟
کوی:انگار خیلی دوست داری با من ازدواج کنی
شی یان:نمیخوام ابروی شرکتم بره
کوی:پس فردا بیا
شی یان:باشه خدافظ
پارت11
از خواب بیدار شدم که دیدم دایی اومده
کوی:عه سلام دایییی
دایی:سلام خوشگلم خواب بودی بیدرات نکردم
کوی:امشکلی نبود بیدارم میکردین
دایی:نه دیگه.....دایی مبارک باشه برات خاستگار ا مده بزرگ شدی دیگه
کوی:اره دیگه بزرگ شدم
دایی:خب این ادم کی هست
کوی:مدیر شرکت ام ان دی
دایی:خوبه ادم حسابی هست؟
کوی:یه کسافت به تمام عیاره(اروم)
دایی:چرا؟
کوی:چی؟
دایی:چرا یه کثافت تمام عیاره؟
کوی:هان(با ترس)
دایی:میگم چرا یه کثافت به تمام عیاره؟
کوی:نه منظورم اینکه اممممم منظورم اینکه
دایی:منظورت چیه؟
کوی:خانوادش کثافت تمام عیارن
دایی:اهان فکردم من ظورت پسرس
سه مفس راحت کشیدم که شویی اومد
دایی با شویی سلام علیک کردن شویی رفت دایی نشست
دایی:خب دیگا دایی جون من دیگه برم
کوی:دایی کجا بشین
دایی:نه مرسی کار دارم خدافظ
بلند شدم با دایی خدافظی کردم بعد رفت نشستم روی مبل
شویی:چیشد چرا دایی رفت ؟
کوی:وای اکنش مهم نیست نزدیک بود لو برم
شویی:یعنی خاک تو سرت که نمیتونی یه کار انجام بدی
کوی:بابا اروم گفتم نمیدونم از کجا شنید
شویی:حالا کی باید ازدواج کنی؟
کوی:من که اصلا نمیشناسمش
شویی:اره خب
کوی:خب چیکار کنم
شوی:ازش بپرس چند روز فرصت داریم تا ازدواج کنیم؟
کوی:بیا بهس زنگ بزن اصلا نمیخوام صداشو بشنوم
شویی:باشه
گوشی رو دادم به شویی اونم زنگ زد گفت 5 پنج روز
کوی:فقط 5 روز(باداد)
شویی:اره
کوی:وایییییی
شویی:دیگه باید ازدواج کنی راستی بیرون بودم مامانت زنگ زد
کوی:خب چی گفت
شویی:برای عروسی تو برمیگردن
کوی:نههههه وایییی
شویی:چرا خوبه که
کوی:اسکل خوبه؟ اگر یهویی بفهمن با زور باهاش ازدواج کردم چییییی؟
شویی:اینم هست
کوی:وای باید خیلی خوب مخفی نگهش داریم حالا چند روز میمونن
شویی:دو روز فقط
کوی:خوبه
شی یان زنگ زد
کوی:جواب بده
شویی جواب داد
شویی:بله
شی یان:گوشی رو بده به خانم جنگ
شویی:چند روز دیگه یمخوای باهاش ازدواج کنی بعد بهش میگی خانم جنگ(ادای شی یان رو در میار)
شی یان:هیچکس تا حالا جرعت نکرده ادای منو در بیاره (با عصبانیت)
شویی:واح واح مگه کی هستی که جرعت نکنم اداتو ر بایرم هیچی نیست یه کثافت به تمام معنا
شی یان:تا نریدم بهت گوشی رو بده به خانم جنگ
شویی:نمیدم بگو کوی
شی یان:واییی بده به کوی
گوشی و داد به من
کوی:چیه؟
شی یان:کی بیام برای خاستگاری؟
کوی:انگار خیلی دوست داری با من ازدواج کنی
شی یان:نمیخوام ابروی شرکتم بره
کوی:پس فردا بیا
شی یان:باشه خدافظ
۳.۹k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.