غیرتی من
غیرتی من
پارت 10
کوی:باشه ولی باید یه کوچولو همدیگه رو بشناسیم
شی یان:الان منظورت اینکه بریم سر قرار؟
کوی:اره
شی یان:عمرااااا
کوی:چرااااا؟
شی یان:نکنه از قیافه من خوشت اومده؟ البته طبیعه همه عاشقم میشن
کوی:ریدم توی اون قیافت
شی یان:من دیگه باید برم
کوی:بری دیگه برنگردی(اروم)
شی یان:شنیدم
کوی:عنم
از اتاق رفت بیرون کا بعداز چند دقیقا شویی اومد تو همچی رو براش توضیح دادم
شویی:با اون قیافه جذابش فکر نمیکردم انقدر نفهم باشه
کوی:اصلا خوش قیافه نیست
شویی:خفه شو دیگه خوش قیافس
کوی:نمیدونم
شویی از اتاق رفت بیورن که زنگ زدم به مامانم
مامان:الو
کوی:سلام مامان خوبی
مامان:سلام قشنگ من من خوبم تو خوبی؟
کوی:اره خوبم
مامان:دلم برات تنگ شده بود
کوی:منم
مامان:شویی زنگ زده بود گفته بود مریضی الان خوبی؟
کوی:اره الان بهترم مامان میخواستم یه چیزی بگم
مامان:بگو قشگگم اتفاقی افتاد؟
کوی:برام خواستگار اومده
مامان:واقعا وای دخترم بزرگ شده
کوی:مامان یوان رو چیکار کنم؟
(چن یوان یا ادم لاشی کثافت که دختر بازی میکنه پسر عموی جنگ کوی هست و نامزدش البته به زور نامزد کرد ولی یوان عاشق کوی ولی کوی میبینتش عوق میزنه)
مامان:اگر دوسش نداری برنی جداشین
کوی:پس زود زنگ بزن خبر بده فردا صبح بریم جداشیم
مامان:خیلی بدت میاد ازش؟
کوی:مامان بدم میاد؟ من نمیخوام ریختشو ببینم لاشی کثافت
مامان:وای راست میگی دخترم عوضی اشغال دختر باز(با عصبانیت)
کوی:باشه مامان اروم باش
مامان:حالا خواستگارت کی هست اوم خوبی هست؟
کوی:خوب؟ راسو بیشتر ازش می ارزه(اروم)
مامان:چیزی گفتی؟
کوی:نا یا ادم خیلی خوشتیپ پولدار
مامان:اسمش چیه؟
کوی:شی یان مدیر شرکت ام ان دی
مامان:او پس معروفه
کوی:اره
مامان:باشه فقط ببخش که ما نیستیم به داییت میگم باید
با مامان خدافظی کردم
گوشی رو پرت کرد، روی تخت از اتاق رفتم بیرون نور خورد توی صورتم حالم بد شد یه هفته بود توی تاریکی مطلق زندگی میکردم الان بهترم از پله ها رفتم پایین خدمتکار سوشی درست کرده بود خوردم افتادم روی مبل که خوابم برد.....
پارت 10
کوی:باشه ولی باید یه کوچولو همدیگه رو بشناسیم
شی یان:الان منظورت اینکه بریم سر قرار؟
کوی:اره
شی یان:عمرااااا
کوی:چرااااا؟
شی یان:نکنه از قیافه من خوشت اومده؟ البته طبیعه همه عاشقم میشن
کوی:ریدم توی اون قیافت
شی یان:من دیگه باید برم
کوی:بری دیگه برنگردی(اروم)
شی یان:شنیدم
کوی:عنم
از اتاق رفت بیرون کا بعداز چند دقیقا شویی اومد تو همچی رو براش توضیح دادم
شویی:با اون قیافه جذابش فکر نمیکردم انقدر نفهم باشه
کوی:اصلا خوش قیافه نیست
شویی:خفه شو دیگه خوش قیافس
کوی:نمیدونم
شویی از اتاق رفت بیورن که زنگ زدم به مامانم
مامان:الو
کوی:سلام مامان خوبی
مامان:سلام قشنگ من من خوبم تو خوبی؟
کوی:اره خوبم
مامان:دلم برات تنگ شده بود
کوی:منم
مامان:شویی زنگ زده بود گفته بود مریضی الان خوبی؟
کوی:اره الان بهترم مامان میخواستم یه چیزی بگم
مامان:بگو قشگگم اتفاقی افتاد؟
کوی:برام خواستگار اومده
مامان:واقعا وای دخترم بزرگ شده
کوی:مامان یوان رو چیکار کنم؟
(چن یوان یا ادم لاشی کثافت که دختر بازی میکنه پسر عموی جنگ کوی هست و نامزدش البته به زور نامزد کرد ولی یوان عاشق کوی ولی کوی میبینتش عوق میزنه)
مامان:اگر دوسش نداری برنی جداشین
کوی:پس زود زنگ بزن خبر بده فردا صبح بریم جداشیم
مامان:خیلی بدت میاد ازش؟
کوی:مامان بدم میاد؟ من نمیخوام ریختشو ببینم لاشی کثافت
مامان:وای راست میگی دخترم عوضی اشغال دختر باز(با عصبانیت)
کوی:باشه مامان اروم باش
مامان:حالا خواستگارت کی هست اوم خوبی هست؟
کوی:خوب؟ راسو بیشتر ازش می ارزه(اروم)
مامان:چیزی گفتی؟
کوی:نا یا ادم خیلی خوشتیپ پولدار
مامان:اسمش چیه؟
کوی:شی یان مدیر شرکت ام ان دی
مامان:او پس معروفه
کوی:اره
مامان:باشه فقط ببخش که ما نیستیم به داییت میگم باید
با مامان خدافظی کردم
گوشی رو پرت کرد، روی تخت از اتاق رفتم بیرون نور خورد توی صورتم حالم بد شد یه هفته بود توی تاریکی مطلق زندگی میکردم الان بهترم از پله ها رفتم پایین خدمتکار سوشی درست کرده بود خوردم افتادم روی مبل که خوابم برد.....
۳.۶k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.