چند پارتی
#چند_پارتی
Part 7
صبح با صدای جیمین بلند شدم داشت با گوشیه من حرف می زد
جیمین:خانم کیم ا/ت دیشب خونه من بوده یکم از درساش عقب افتاده بود گوشیش و خاموش کرده بود الانم پیشه منه نگران نباشید حالش خوبه
مامان:خدا رو شکر خوبه که پیش شماست خیلی نگرانش بودم
جیمین:نگران نباشید حالش خوبه
بعدم تلفن و قطع کردو اومد سمته من
جیمین:بیدار شدی بیب
ا/ت:مامانم بود؟
جیمین:آره منم گفتم داریم درس می خونیم
ا/ت:اره......درس
اومد کنارم خوابید و بغلم کرد
جیمین:نگو دوس نداشتی که باور نمی کنم
ا/ت:نمیگم
جیمین:گود گرل
بلند شو بریم صبحانه بخوریم
رفتیم پایین و صبحونه خوردیم و کلی خندیدیم
جیمین:حاضر شو ببرمت خونه
ا/ت:چیشد یهو نظرت برگشت
جیمین:مامانت خیلی نگران بود
ا/ت:تازه فهمیدی
جیمین:برو حاضر شو بیا تو ماشین
رفتم حاضر شدم و رفتم تو ماشین نشستم
وقتی داشتم میومدم بیرو حس خوبی نداشتم .....انگار دلم می خواست بیشتر بمونم
توی راه کلی حرف زدیم و اصلا نفهمیدم کی رسیدیم
جیمین:فردا میام دنبالت بریم بیرون
ا/ت:منتظرم
از ماشین پیاده شدم و باهاش بای بای کردم
وبه رفتنش نگاه کردم
رفتم توی خونه که مامانم اومد بغلم
مامان:اومدی
ا/ت:نه دارم میرم
مامان:لباس کیو پوشیدی
ا/ت:ها...چی.. هیچی لباسم خیس شد جیم چیز آقای پارک بهم لباس داد
مامان:آها کاش قبل رفتنت بهم خبر میدادی
ا/ت:انقدر سرم شلوغ بود که اصلا وقت نکردم
رفتم توی اتاقم و روی تختم خوابیدم و به اتفاقات که افتاده بود فک می کردم که ناخودآگاه خندیدم
فردا:
رفتم دوش گرفتم و موهامو خشک کردم یه لباس خیلی خوشگل پوشیدم(عکسشو میزارم ) و آرایش کردم و منتظر شدم تا جیمین بیاد
گوشیم زنگ خورد
جیمین:بیا پایین پرنسس
رفتم توی ماشین نشستم که نگاهش خیره روم موند
جیمین:خیلی خوشگل شدی
ا/ت:یعنی قبلا نبودم (لبش و آویزون می کنه)
جیمین:یااا منظورم این بود که خوشگل تر شدی
ا/ت:آفرین حالا بریم😁
رفتیم روی یکی از پل های معروف کره که دور تا دورش دریاچه هست
جیمین:اون ستاره رو ببین
رومو اونور کردم
ا/ت:کدوم ستاره؟؟
جوابی نگرفتم که برگشتم....
Part 7
صبح با صدای جیمین بلند شدم داشت با گوشیه من حرف می زد
جیمین:خانم کیم ا/ت دیشب خونه من بوده یکم از درساش عقب افتاده بود گوشیش و خاموش کرده بود الانم پیشه منه نگران نباشید حالش خوبه
مامان:خدا رو شکر خوبه که پیش شماست خیلی نگرانش بودم
جیمین:نگران نباشید حالش خوبه
بعدم تلفن و قطع کردو اومد سمته من
جیمین:بیدار شدی بیب
ا/ت:مامانم بود؟
جیمین:آره منم گفتم داریم درس می خونیم
ا/ت:اره......درس
اومد کنارم خوابید و بغلم کرد
جیمین:نگو دوس نداشتی که باور نمی کنم
ا/ت:نمیگم
جیمین:گود گرل
بلند شو بریم صبحانه بخوریم
رفتیم پایین و صبحونه خوردیم و کلی خندیدیم
جیمین:حاضر شو ببرمت خونه
ا/ت:چیشد یهو نظرت برگشت
جیمین:مامانت خیلی نگران بود
ا/ت:تازه فهمیدی
جیمین:برو حاضر شو بیا تو ماشین
رفتم حاضر شدم و رفتم تو ماشین نشستم
وقتی داشتم میومدم بیرو حس خوبی نداشتم .....انگار دلم می خواست بیشتر بمونم
توی راه کلی حرف زدیم و اصلا نفهمیدم کی رسیدیم
جیمین:فردا میام دنبالت بریم بیرون
ا/ت:منتظرم
از ماشین پیاده شدم و باهاش بای بای کردم
وبه رفتنش نگاه کردم
رفتم توی خونه که مامانم اومد بغلم
مامان:اومدی
ا/ت:نه دارم میرم
مامان:لباس کیو پوشیدی
ا/ت:ها...چی.. هیچی لباسم خیس شد جیم چیز آقای پارک بهم لباس داد
مامان:آها کاش قبل رفتنت بهم خبر میدادی
ا/ت:انقدر سرم شلوغ بود که اصلا وقت نکردم
رفتم توی اتاقم و روی تختم خوابیدم و به اتفاقات که افتاده بود فک می کردم که ناخودآگاه خندیدم
فردا:
رفتم دوش گرفتم و موهامو خشک کردم یه لباس خیلی خوشگل پوشیدم(عکسشو میزارم ) و آرایش کردم و منتظر شدم تا جیمین بیاد
گوشیم زنگ خورد
جیمین:بیا پایین پرنسس
رفتم توی ماشین نشستم که نگاهش خیره روم موند
جیمین:خیلی خوشگل شدی
ا/ت:یعنی قبلا نبودم (لبش و آویزون می کنه)
جیمین:یااا منظورم این بود که خوشگل تر شدی
ا/ت:آفرین حالا بریم😁
رفتیم روی یکی از پل های معروف کره که دور تا دورش دریاچه هست
جیمین:اون ستاره رو ببین
رومو اونور کردم
ا/ت:کدوم ستاره؟؟
جوابی نگرفتم که برگشتم....
۸.۵k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.