چند پارتی
#چند_پارتی
Part 4
وقتی دید کاری نمی کنم ازم جدا شدو گفت
جیمین:تا وقتی نخوای من هیچکاری نمی کنم این بو*س*ه*ام واسه شروع رابط*مون ضروری بود مگه نه بیبی
ا/ت:ب.....بیبی
جیمین:اولین باره این کلمه رو میشنوی ؟
ا/ت:نه
جیمین:خوبه پس آخرین بارم نیست
شب میریم خرید تا یه چیزه خوب پیدا کنیم
از شر این دامنم خلاص شو تا جرش ندادم
ا/ت:ولی چی بپوشم
جیمین: *میخنده
رفت طبقه بالا یهو یه هودی افتاد رو سرم
هودی بوی تنش و میداد
یه هودی توسی که بنظر اگه بپوشم شبیه گونی میشه از بزرگی
جیمین:برو توی یه اتاق عوضش کن
رفتم و هودی و پوشیدم آستینش تا روی زمین بود
ا/ت:عایشششش یه آدم چقدر میتونه بزرگ باشه که این هودی اندازش باشه
موهام و درست کردم و رفتم بیرون
با دیدنم خندید
جیمین :خیلی بهت میاد*با خنده
ا/ت:عایششش
رفتم روی مبل نشستم و سرم و تکیه دادم به سقف نگاه می کردم که اصلا نفهمیدم کی خوابم برد
از زبون جیمین:
همینجوری بهش خیره بودم که دیدم ولو شد رو مبل از شدت کیوتیش دندونم و بهم فشار دادم براید استایل بغلش کردم و بردم اتاقم روی تخت گذاشتم
خودم اومدم پایین تا غذا درست کنم
از زبون ا/ت:
با افتادن دستم از روی تخت به پایین چشمام و باز کردم و روی تخت نشستم
ا/ت:من کیم اینجا کجاست
بلند شدم و بعد از لود شدن از پله ها رفتم پایین
جیمین با دیدنم گفت:
برو بشین یکم دیگه شام حاضر میشه
بدون اینکه چیزی بگم رفتم رو مبل نشستم
شکمم صدا می دهد از گشنگی
وقتی صدام کرد برم سره میز با شوق رفتم و چیزی که دیدم حس کردم گشنم نیست
جیمین:چیه نمی خوری؟نکنه انتظار داشتی برا مرغ سوخاری برات درست کنم
ا/ت:نه ولی انتظار سالاد با بروکلی رو هم نداشتم
جیمین:اینجا خبری از غذاهای چرب نیست فقط ماهی ۲ بار اجازه داری غذای سنگین بخوری
ا/ت:ببخشید؟مگه قراره بیشتر از یه هفته بمونم
جیمین:آره
ا/ت:اونوقت تا کی؟
جیمین :شاید تا همیشه
ا/ت:هه میبینیم
نشستم سره میزو خواستم سالاد و بخورم که از جلوم کشید
جیمین:فکر کنم دوست نداشتی باشه اشکال نداره رامیون بخور ولی اگر وزنت اضافه بشه باید ۵۰۰ تا شنا بری فهمیدی؟
ا/ت: عایش خیلی خب
رامیون و جلوم گذاشت که چشمام برق زد و شروع کردم به خوردن اونم با نگاه هاش منو می خورد
نباید از حق بگذرم واقعا جذابه و اون غیرتی که امروز روم نشون داد و دوست داشتم...
Part 4
وقتی دید کاری نمی کنم ازم جدا شدو گفت
جیمین:تا وقتی نخوای من هیچکاری نمی کنم این بو*س*ه*ام واسه شروع رابط*مون ضروری بود مگه نه بیبی
ا/ت:ب.....بیبی
جیمین:اولین باره این کلمه رو میشنوی ؟
ا/ت:نه
جیمین:خوبه پس آخرین بارم نیست
شب میریم خرید تا یه چیزه خوب پیدا کنیم
از شر این دامنم خلاص شو تا جرش ندادم
ا/ت:ولی چی بپوشم
جیمین: *میخنده
رفت طبقه بالا یهو یه هودی افتاد رو سرم
هودی بوی تنش و میداد
یه هودی توسی که بنظر اگه بپوشم شبیه گونی میشه از بزرگی
جیمین:برو توی یه اتاق عوضش کن
رفتم و هودی و پوشیدم آستینش تا روی زمین بود
ا/ت:عایشششش یه آدم چقدر میتونه بزرگ باشه که این هودی اندازش باشه
موهام و درست کردم و رفتم بیرون
با دیدنم خندید
جیمین :خیلی بهت میاد*با خنده
ا/ت:عایششش
رفتم روی مبل نشستم و سرم و تکیه دادم به سقف نگاه می کردم که اصلا نفهمیدم کی خوابم برد
از زبون جیمین:
همینجوری بهش خیره بودم که دیدم ولو شد رو مبل از شدت کیوتیش دندونم و بهم فشار دادم براید استایل بغلش کردم و بردم اتاقم روی تخت گذاشتم
خودم اومدم پایین تا غذا درست کنم
از زبون ا/ت:
با افتادن دستم از روی تخت به پایین چشمام و باز کردم و روی تخت نشستم
ا/ت:من کیم اینجا کجاست
بلند شدم و بعد از لود شدن از پله ها رفتم پایین
جیمین با دیدنم گفت:
برو بشین یکم دیگه شام حاضر میشه
بدون اینکه چیزی بگم رفتم رو مبل نشستم
شکمم صدا می دهد از گشنگی
وقتی صدام کرد برم سره میز با شوق رفتم و چیزی که دیدم حس کردم گشنم نیست
جیمین:چیه نمی خوری؟نکنه انتظار داشتی برا مرغ سوخاری برات درست کنم
ا/ت:نه ولی انتظار سالاد با بروکلی رو هم نداشتم
جیمین:اینجا خبری از غذاهای چرب نیست فقط ماهی ۲ بار اجازه داری غذای سنگین بخوری
ا/ت:ببخشید؟مگه قراره بیشتر از یه هفته بمونم
جیمین:آره
ا/ت:اونوقت تا کی؟
جیمین :شاید تا همیشه
ا/ت:هه میبینیم
نشستم سره میزو خواستم سالاد و بخورم که از جلوم کشید
جیمین:فکر کنم دوست نداشتی باشه اشکال نداره رامیون بخور ولی اگر وزنت اضافه بشه باید ۵۰۰ تا شنا بری فهمیدی؟
ا/ت: عایش خیلی خب
رامیون و جلوم گذاشت که چشمام برق زد و شروع کردم به خوردن اونم با نگاه هاش منو می خورد
نباید از حق بگذرم واقعا جذابه و اون غیرتی که امروز روم نشون داد و دوست داشتم...
۷.۳k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.