نه تنها جسمم بلکه روحم همیشه با قلبم متناقض بود وباهم ساز
نه تنها جسمم بلکه روحم همیشه با قلبم متناقض بود وباهم سازش نداشتند...همیشه یک نوع فسخ و تجزیه غریبی را طی میکردم...گاهی فکر چیزهایی را میکردم که خودم نمیتوانستم باور بکنم!گاهی حس ترحم درمن تولید میشد،در صورتی که عقلم به من سرزنش میکرد! اغلب با یک نفر که حرف میزدم یا کاری میکردم،راجب به موضوع های گوناگون داخل بحث میشدم،در صورتی که حواسم جای دیگر بود،فکر دیگر بودم و توی دلم به خودم ملامت میکردم...یک توده درحال فسخ و تجزیه بودم!
گویا همیشه اینطور بوده وخواهم بود،یک مخلوط نامتناسب عجیب...:)
گویا همیشه اینطور بوده وخواهم بود،یک مخلوط نامتناسب عجیب...:)
۱.۸k
۲۲ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.