Monster in the forest
Monster in the forest
فصل 2 پارت 27
(مدتی سکوت)
ا.ت:*چشم غره* میخوام یه سوالی ازتون بپرسم..
یونکوک:*روشونو به ا.ت برمیگردونن*
ا.ت: جونگ کوک به من گفت زودتر از خودم میدونست یونگی عاشقمه...میخوام بدونم چه اتفاقی افتاده..
یونکوک:..............
(فلش بک)
یونگی: جونگ کوکااااا
جونگ کوکا:*ادا در میاره* بببببله؟؟
یونگی:😑
جونگ کوک: بگو
یونگی:*میشینه کنارش* اون دختره بودش گفتی اسمش چیه؟
جونگ کوک: ا.ت.؟
یونگی: اوهوم..
جونگ کوک: خب چشه؟
یونگی: ازش خوشم میاد
جونگ کوک: هَن؟؟؟
یونگی: گفتم ازش خوشم میاد
جونگ کوک: آها...وایسا چییییی؟؟؟
یونگی: چته؟
جونگ کوک: هیچی!
یونگی: چطوری باید دلشو بدست بیارم؟
جونگ کوک:*اخماش تو هم میره* من از کجا بدونم..
یونگی: خب تو اول از همه باهاش آشنا شدی
جونگ کوک: گفتم که چیزی نمیدونم
یونگی: خب من باید بدونم چیکار کنم
جونگ کوک: اینکه تو میخوای با کی باشی به من ربطی نداره...در ضمن اگه میخوای دلشو بدست بیاری نباید از من بپرسی
یونگی: پس از کی بپرسم؟
جونگ کوک: نباید از کسی بپرسی...اگه میخوای دلشو بدست بیاری خودت باید با توجه به رفتارش راهی پیدا کنی مگرنه اصن تو تلاشی نکردی
یونگی: راست میگی..
جونگ کوک:*در حالی که سعی میکنه خودشو بیخیال نشون بده* ولی بنظرم اون به درد تو نمیخوره..
یونگی: چرا؟
جونگ کوک: خب اون زیادی شیطونه..*لبخند ریز* نمیزاره بخوابی..
یونگی:*میخنده* مگه من کسی رو میخوام که باهام بخوابه؟
جونگ کوک:*شونه بالا میندازه* اون اوتی سونه اینجور که معلومه به این راحتیا نمیتونی توجهش رو جلب کنی چون خیلی مواظبه که بین اعضا فرق نزاره
یونگی: میکنم..
جونگ کوک: هنوز میگم اون بدردت نمیخوره
یونگی: 😑
جونگ کوک:*چشم غره* اصن به من چه..
..............
(پایان فلش بک)
جونگ کوک: من میخواستم یه جوری راضیش کنم که بیخیالت بشه..
ا.ت:.................
یونگی: ا.ت...خودت باید انتخاب کنی
ا.ت: اینجوری نمیشه....اصن تا من انتخاب کنم شما دو تا همدیگرو خوردین
یونکوک:................
ا.ت: اگه میخواین باور کنم که خیالم راحت بشه بتونم لااقل یکم بهش فکر کنم باید صلح کنین..
یونکوک:*با تعجب به هم دیگه نگاه میکنن*
ا.ت: من منتظرم..
جونگ کوک: شاید ما با هم جلوی تو صلح کنیم ولی اینجوری فقط ادای صلح کردنو در میاریم چون بازم از هم بدمون میاد
ا.ت: چرا نمیتونین مثل قبل با هم رفتار کنین؟ کار سختی نیست...یه لحظه فکر کنین من وجود ندارم
یونگی: نمیتونیم که خودمونو به کوری بزنیم تو جلوی چشم مونی
ا.ت: خو چیکار کنم خودمو محو کنم؟؟
یونکوک:..............
ا.ت: فکر کنین فرد مقابلتون عاشق من نیست..
یونکوک:*به همدیگه نگاه میکنن*
با سلام
بنده از غیبت صغرا موقتا برگشتم و تا دو روز دیگه برنمیگردم ولی براتون یه پارت گذاشتم
و در ضمن از حمایت هایتون خیییلی ممنونم💜
از دوستم آتریسا هم که در تمام این مدت جواب کامنتای شما رو از طرف من داد خیلی ممنونم💜❤💜
و اینکه من نمیتونم توی این مدت بهتون بک بدم ولی آنفالو نکنین برگشتم جواب همتون رو میدم
ممنونم💜❤💜
فصل 2 پارت 27
(مدتی سکوت)
ا.ت:*چشم غره* میخوام یه سوالی ازتون بپرسم..
یونکوک:*روشونو به ا.ت برمیگردونن*
ا.ت: جونگ کوک به من گفت زودتر از خودم میدونست یونگی عاشقمه...میخوام بدونم چه اتفاقی افتاده..
یونکوک:..............
(فلش بک)
یونگی: جونگ کوکااااا
جونگ کوکا:*ادا در میاره* بببببله؟؟
یونگی:😑
جونگ کوک: بگو
یونگی:*میشینه کنارش* اون دختره بودش گفتی اسمش چیه؟
جونگ کوک: ا.ت.؟
یونگی: اوهوم..
جونگ کوک: خب چشه؟
یونگی: ازش خوشم میاد
جونگ کوک: هَن؟؟؟
یونگی: گفتم ازش خوشم میاد
جونگ کوک: آها...وایسا چییییی؟؟؟
یونگی: چته؟
جونگ کوک: هیچی!
یونگی: چطوری باید دلشو بدست بیارم؟
جونگ کوک:*اخماش تو هم میره* من از کجا بدونم..
یونگی: خب تو اول از همه باهاش آشنا شدی
جونگ کوک: گفتم که چیزی نمیدونم
یونگی: خب من باید بدونم چیکار کنم
جونگ کوک: اینکه تو میخوای با کی باشی به من ربطی نداره...در ضمن اگه میخوای دلشو بدست بیاری نباید از من بپرسی
یونگی: پس از کی بپرسم؟
جونگ کوک: نباید از کسی بپرسی...اگه میخوای دلشو بدست بیاری خودت باید با توجه به رفتارش راهی پیدا کنی مگرنه اصن تو تلاشی نکردی
یونگی: راست میگی..
جونگ کوک:*در حالی که سعی میکنه خودشو بیخیال نشون بده* ولی بنظرم اون به درد تو نمیخوره..
یونگی: چرا؟
جونگ کوک: خب اون زیادی شیطونه..*لبخند ریز* نمیزاره بخوابی..
یونگی:*میخنده* مگه من کسی رو میخوام که باهام بخوابه؟
جونگ کوک:*شونه بالا میندازه* اون اوتی سونه اینجور که معلومه به این راحتیا نمیتونی توجهش رو جلب کنی چون خیلی مواظبه که بین اعضا فرق نزاره
یونگی: میکنم..
جونگ کوک: هنوز میگم اون بدردت نمیخوره
یونگی: 😑
جونگ کوک:*چشم غره* اصن به من چه..
..............
(پایان فلش بک)
جونگ کوک: من میخواستم یه جوری راضیش کنم که بیخیالت بشه..
ا.ت:.................
یونگی: ا.ت...خودت باید انتخاب کنی
ا.ت: اینجوری نمیشه....اصن تا من انتخاب کنم شما دو تا همدیگرو خوردین
یونکوک:................
ا.ت: اگه میخواین باور کنم که خیالم راحت بشه بتونم لااقل یکم بهش فکر کنم باید صلح کنین..
یونکوک:*با تعجب به هم دیگه نگاه میکنن*
ا.ت: من منتظرم..
جونگ کوک: شاید ما با هم جلوی تو صلح کنیم ولی اینجوری فقط ادای صلح کردنو در میاریم چون بازم از هم بدمون میاد
ا.ت: چرا نمیتونین مثل قبل با هم رفتار کنین؟ کار سختی نیست...یه لحظه فکر کنین من وجود ندارم
یونگی: نمیتونیم که خودمونو به کوری بزنیم تو جلوی چشم مونی
ا.ت: خو چیکار کنم خودمو محو کنم؟؟
یونکوک:..............
ا.ت: فکر کنین فرد مقابلتون عاشق من نیست..
یونکوک:*به همدیگه نگاه میکنن*
با سلام
بنده از غیبت صغرا موقتا برگشتم و تا دو روز دیگه برنمیگردم ولی براتون یه پارت گذاشتم
و در ضمن از حمایت هایتون خیییلی ممنونم💜
از دوستم آتریسا هم که در تمام این مدت جواب کامنتای شما رو از طرف من داد خیلی ممنونم💜❤💜
و اینکه من نمیتونم توی این مدت بهتون بک بدم ولی آنفالو نکنین برگشتم جواب همتون رو میدم
ممنونم💜❤💜
۱۱.۸k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.