Monster in the forest
Monster in the forest
فصل ۲ پارت ۲۸
یونکوک:*به همدیگه نگاه میکنن*
ا.ت: صلح کنین
یونکوک:*با تنفر به هم زل میزنن*
ا.ت: زود باشین دیگه..
یونکوک:*هیچکدومشون حاضر نمیشه دستشو بیاره جلو*
ا.ت: آیییییش...من با شما چیکار کنم؟؟ توروخودا اگه منو دوست دارین..
یونکوک:*چشم غره* 🤝🏻🤝🏻🤝🏻
ا.ت: آفرین👏🏻👏🏻 دیدین نمردین؟؟
جونگ کوک: اییییش..
یونگی: من باید دستمو با کیسه بشورم..
ا.ت: زهر مار...یه جوری نگین انگار نجس شدین... اگه بخاطر من دوستیتون به هم بخوره من هیچوقت خودمو نمیبخشم..
جونگ کوک: حالا میخوای پیش کی بخوابی؟
ا.ت:*حرص* یعنی تو توی بدترین مواقع حرف میزنیییی!!
جونگ کوک: خب چی میگفتم؟
ا.ت:*با درموندگی* من همینجایی که هستم سرمو میزارم زمین..
یونکوک: 😐
ا.ت: زهر ماست...همینه که هست
یونگی: خو اونجا بخوابی دیسک گردن و کمر و همه جا میگیری تا بیدار بشی
ا.ت: من اگه انتخاب کنم...
یونکوک:*نگاه امیدوارانه*
ا.ت: یک...به این معنا نیست که اونو بیشتر دوست دارم...دو...حق اعتراض ندارین...سه...به هم چشم غره نمیرین...چهار...رعایت قوانین یک و دو و سه مخصوصا یک اجباری میباشد..
یونکوک:...........باشه
ا.ت: اهم اهممم......
یونکوک:*نگاهشونو میتونین تصور کنین دیگه*
ا.ت:......جونگ کوک..
جونگ کوک:*انگار توی المپیک برنده شده😐* واقعنییییی؟!؟!
ا.ت: میخوای پیش یونگی بخوابم؟
جونگ کوک: نههههه!!!
یونگی:*کشتی هاش غرق شدن😔*
ا.ت:*پیشانی یونگی را میبوسد* قیافتو جوری نکن انگار برج زهرماری...گربه ها وقتی ناراحتن قشنگ نمیشن..(امام خمینی😐)
(عه ببخشید...حضرت ا.ت (س) )
جونگ کوک:*حالشو درک کنین دیگه*توی دلش* ایییش...از این کارا با من که نمیکنه.. *زبونشو میبره توی لپش*
یونگی: برو تا آقا خرگوشه هم حسودیش نشده..
ا.ت:*برمیگرده رو به جونگ کوک*
جونگ کوک: ها من چی نه من اصلا کجا حسودی برای چی؟؟
ا.ت: 😐
جونگ کوک:*روشو میکنه اونور*
ا.ت: یه چیزی از همین الان بگم..
یونکوک:*رو به ا.ت میکنن*
ا.ت: تنها دلیلی که جونگ کوک رو انتخاب کردم این بود که چون قبلا پیشش خوابیده بودم الان راحت ترم..
یونگی: چییییییییی؟؟؟
جونگ کوک: نمیدونستی؟
یونگی:* با حرص دندوناشو روی هم فشار میده*
جونگ کوک:*لبخند شیطانی*
ا.ت: من چی گفتم؟؟
یونکوک:*نگاهشونو از هم میگیرن*
متاسفم...این پارت کمتره😂 بنده هنوز موقتا از غیبت صغرا برگشتم فردا هم ممکنه نیام😐
به هر حال ازتون ممنونم💜❤💜
فصل ۲ پارت ۲۸
یونکوک:*به همدیگه نگاه میکنن*
ا.ت: صلح کنین
یونکوک:*با تنفر به هم زل میزنن*
ا.ت: زود باشین دیگه..
یونکوک:*هیچکدومشون حاضر نمیشه دستشو بیاره جلو*
ا.ت: آیییییش...من با شما چیکار کنم؟؟ توروخودا اگه منو دوست دارین..
یونکوک:*چشم غره* 🤝🏻🤝🏻🤝🏻
ا.ت: آفرین👏🏻👏🏻 دیدین نمردین؟؟
جونگ کوک: اییییش..
یونگی: من باید دستمو با کیسه بشورم..
ا.ت: زهر مار...یه جوری نگین انگار نجس شدین... اگه بخاطر من دوستیتون به هم بخوره من هیچوقت خودمو نمیبخشم..
جونگ کوک: حالا میخوای پیش کی بخوابی؟
ا.ت:*حرص* یعنی تو توی بدترین مواقع حرف میزنیییی!!
جونگ کوک: خب چی میگفتم؟
ا.ت:*با درموندگی* من همینجایی که هستم سرمو میزارم زمین..
یونکوک: 😐
ا.ت: زهر ماست...همینه که هست
یونگی: خو اونجا بخوابی دیسک گردن و کمر و همه جا میگیری تا بیدار بشی
ا.ت: من اگه انتخاب کنم...
یونکوک:*نگاه امیدوارانه*
ا.ت: یک...به این معنا نیست که اونو بیشتر دوست دارم...دو...حق اعتراض ندارین...سه...به هم چشم غره نمیرین...چهار...رعایت قوانین یک و دو و سه مخصوصا یک اجباری میباشد..
یونکوک:...........باشه
ا.ت: اهم اهممم......
یونکوک:*نگاهشونو میتونین تصور کنین دیگه*
ا.ت:......جونگ کوک..
جونگ کوک:*انگار توی المپیک برنده شده😐* واقعنییییی؟!؟!
ا.ت: میخوای پیش یونگی بخوابم؟
جونگ کوک: نههههه!!!
یونگی:*کشتی هاش غرق شدن😔*
ا.ت:*پیشانی یونگی را میبوسد* قیافتو جوری نکن انگار برج زهرماری...گربه ها وقتی ناراحتن قشنگ نمیشن..(امام خمینی😐)
(عه ببخشید...حضرت ا.ت (س) )
جونگ کوک:*حالشو درک کنین دیگه*توی دلش* ایییش...از این کارا با من که نمیکنه.. *زبونشو میبره توی لپش*
یونگی: برو تا آقا خرگوشه هم حسودیش نشده..
ا.ت:*برمیگرده رو به جونگ کوک*
جونگ کوک: ها من چی نه من اصلا کجا حسودی برای چی؟؟
ا.ت: 😐
جونگ کوک:*روشو میکنه اونور*
ا.ت: یه چیزی از همین الان بگم..
یونکوک:*رو به ا.ت میکنن*
ا.ت: تنها دلیلی که جونگ کوک رو انتخاب کردم این بود که چون قبلا پیشش خوابیده بودم الان راحت ترم..
یونگی: چییییییییی؟؟؟
جونگ کوک: نمیدونستی؟
یونگی:* با حرص دندوناشو روی هم فشار میده*
جونگ کوک:*لبخند شیطانی*
ا.ت: من چی گفتم؟؟
یونکوک:*نگاهشونو از هم میگیرن*
متاسفم...این پارت کمتره😂 بنده هنوز موقتا از غیبت صغرا برگشتم فردا هم ممکنه نیام😐
به هر حال ازتون ممنونم💜❤💜
۴۳.۳k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.